یلدا، در مفهومی دیگر، به معنای زاد و زایش و در فرهنگ آریایی شب زادن مهر است. شب چله: چهل روز از زمستان که آغاز آن برابر است با اول جدی و هفتم دی ماه جلالی و بیست و دوم دسامبر میلادی است.

شاعران پارسی گوی زلف، چشم و دل یار را در سیاهی و روز هجران و جدایی و دوری را در درازی به شب یلدا تشبیه کرده اند. در باورهای آیین باستانی، یلدا، شب زاد و زایش مهر است، از این رو ریشه و پیشینه این باور به دیرینه ترین روزگار آیینی ایران باستان در آن سوی هزاره‌ها می‌رسد(به ایزد مهر و آیین مهر یا روزگار مهرپرستی آریاییان). یلدا اول زمستان و شب آخر پاییز است که درازترین شب‌های سال است و در آن شب یا نزدیک به آن آفتاب به برج جدی تحویل می کند و قدما آن را سخت شوم و نامبارک می انگاشته اند. در بیشتر نقاط ایران در این شب مراسمی انجام می شود.

مهر، کهن ترین باور آریایی است، چرا که آریایی از همان آغاز پیدایش از تاریکی نگران و هراسان بود و سخت می ترسید چرا که دیوها و ددها همه از تاریکی سر برمی آورند و در اندیشه گرفتن جان و خان و مان آریایی بودند و در آن شب های تاریک و بلند و پربیم و هراس، آریایی همواره چشم به افق داشت تا نخستین فروغ روشنایی سربرآورد و دیو و دد ناپدید شود. در هر صورت اقوام آریایی که همواره از تاریکی هراس داشتند بلندترین، سردترین و تیره ترین سال را جشن می گرفتند. روشنایی و گرمای معتدل را ایزدی و اهورایی می دانستند و تاریکی و سرما را اهریمنی.

در شب یلدا، به پاس گرامی داشت فروغ روشنایی و خورشید و ستیز با شومی و بدشگونی آتش می افروختند، گرد هم می آمدند، جشن می گرفتند، سفره می گستردند و میوه های تازه و خشک می آوردند. بی گمان این سفره رنگ و بوی دینی و آیینی داشت. بسیار گرامی و مقدس بود، از این مهر و فروغ روشنایی و خورشید، برکت می خواستند تا زمستان را به خوشی سپری نمایند. اینگونه بود که شب چله یا شب یلدا، میراث چند هزار ساله آریایی پدیدار شد، ادامه یافت و تا به امروز رسید. پس از دوران تاریخی و پیدایش آیین آریاییها، شب چله را گرامی داشتند و در گذشته ایرانیان میوه هایی را که تا آن شب سالم مانده بود با آجیل و خوراکی های دیگر فراهم می آوردند و همه با هم پاسی از شب را با شادی و سرور می گذراندند و با این شیوه به پیشواز چله بزرگ می رفتند که از فردای آن روز شروع می شد و تا جشن سده، چهل روز ادامه داشت. در این شب هر خانواده میوه هایی مانند انار، هندوانه، خربزه، سیب، انگور و به را فراهم می کنند و با خود به جشن شب چله می روند، در میان میوه ها، هندوانه از اهمیت بیشتری برخوردار است زیرا بعضی از آنان براین باورند که اگر مقداری هندوانه را در شب چله بخورند در سرتاسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند، سرما و بیماری بر آنان اثر نخواهد گذاشت. غیر از میوه گاهی آجیل شیرین و شربت نیز از خوراکی های شب چله است که تا پاسی از شب همه دور هم می نشینند تناول می کنند.

گاهی مادر بزرگ ها داستانهای شیرین روزگار گذشته را برای بچه ها تعریف می کنند. پدربزرگ ها شاهنامه می خوانند و از حماسه های افتخارآفرین ایرانیان سخن می گویند. همه با شادی و خرمی شب چله را می گذرانند و با نیایش شب را همراهی می کنند و گاهی آن را به سپیده دم می رسانند.

در شهرها و روستاهای گیلان، شب چله را گرامی می دارند و جشن می گیرند، میوه و آجیل شب چله گیلانی ها عبارت است از: لیمو، پرتقال، انار، هندوانه، فندق، پسته و تخمه. گیلانی ها خوردن هندوانه را در شب یلدا واجب می دانند، زیرا بر این باورند که هر کس شب چله هندوانه میل کند در زمستان از سرما درامان می ماند و معتقدند هر کس در شب چله، هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی کند.

آب کونوس، یکی از خوردنی های شب چله است. خربزه، نقل و ببیشته برنج که ترکبی از برنج بو داده، هسته خربزه و هسته هندوانه، دانه و مرجو و همینطور خوج که گلابی محلی است.

در گیلان گالش ها معتقدند که در شب چله، 40 نوع خوراکی باید خورد،د ر دیلمان کدوپخته و نخودبرشته و حلوا و شیرینی درست می کنند ودر جوشر لاهیجان، تره چیده و از آن خورشت درست می کنند.

*مراسم شب چله گیلانی گیلانیان در این شب اشعار ذیل را زمزمه می کنند:

امشو، شب چله

خانم جیر پله

چاقو بزنیم هندونه کله

یعنی: امشب شب چله است. خانم، زیر پله است. چاقو، به کله(محل اتصال به بوته) هندوانه بزنیم.

گرفتن فال حافظ از جمله آداب شب چله در میان گیلانیان است. تفال به دیوان حافظ در شهرهای گیلان جای ویژه ای دارد، خانواده ها گردهم می آیند و با شور و ذوق فال می خوانند. ابتدا دیوان حافظ را به دست یک یک افراد می دهند که آنان با انگشت میانی دست آن را بگشایند و نیت کنند. یکی دو نفر از افراد کهنسال و باسواد فال می گیرند. فال گیر با عقیده و حرمت فراوان به دیوان حافظ پس از آمادگی و نثار فاتحه به روان خواجه شیرازی می گوید: ای حافظ شیرازی! ترا به شاخه نوات قسم دئنم، می مراد هدی! یعنی: ای حافظ شیرازی، ترا به شاخه نباتت سوگند می دهم مرادم را بدهی! ای خواجه حافظ شیرازی، تو محرم رازی! ما طالب یک فالیم، ترا قسم می دهم به شاخه نباتت که نیت فلانی را روشن کن و بگو که چیست؟ و بعد فال می گیرد و دیوان را به فرد باسواد می دهند تا فال را بخواند. خواننده فال گاه بیت ها را تفسیر و تعبیر می کند. هر بار سه فال پیاپی می گیرند و سپس درنگ می کنند تا دوباره برای چند تن دیگر فال بگیرند. زیرا عقیده دارند که اگر سه فال پی درپی بیشتر بگیرند حافظ او را نفرین می کند. *بردن «شب چله ای» برای نو عروسان بردن «شب چله ای» برای نو عروسان، قصه گویی و ترانه خوانی از جمله آیین هایی است که در گیلان انجام می شود. در شب چله گرد هم می آیند و پس از خوردن هندوانه می گیرند. یکی قصه می گوید و دیگران گوش می دهند. بچه ها بازی و پای کوبی می کنند. جوانان برای همسران آینده خود شب چله گری می فرستند که شامل: پرتقال، شیرینی و یک قواره پارچه است.

چنانکه در برخی از نقاط گیلان بر این باورند که همه آبهای جهان در لحظه ای نامعین در این شب می بندند،حالت انجماد پیدا می کنند و هر کس آن لحظه را دریابد هر مرادی داشته باشد و از خدا بخواهد حاصل می شود همچنین این باور را درباره شبهای مقدسی همچون شب عاشورا، شبهای قدر و شب نوروز نیز نقل می کنند که. حاکی از ریشه های آیین و اعتقادی شب چله است.

*فال پوست هندوانه: پوست هندوانه را می‌برند و چهار قسمت می‌کنند و در یک دست می‌گیرند و نیت می‌کنند و از جلو به پشت می‌اندازند: اگر 2 قطعه سبز و دو قطعه سفید بیفتد – خیر است،اگر 3 قطعه سبز و یک قطعه سفید بیفتد – خوب است،اگر یک قطعه سبز و 3 قطعه سفید بیفتد – باطل است و سرانجام اگر هر 4 قطعه سبز باشد خیلی خوب است. به قول اهالی تالش اگر هندوانه را که سردی است بخورند، سرمای زمستان برآنان اثر نمی‌گذارد.

در ماسوله مراسمی به نام «شم شمی» را به جا می‌آورند که یک نوع تفعل است. هر کسی نیتی دارد دم درب خانه یا سرگذر می‌ایستد و به حرف‌های رهگذران گوش می‌دهد. چنانچه حرف‌های خوب شنیده باشد آن را به تعبیر برآورده شدن نیت خود قلمداد می‌کنند و بالعکس. شب چله را جزو شبهای عزیز دانسته و معتقدند در این شب درختان سرشان را پایین می‌آورند و در این لحظه اگر شخصی از خواب بیدار شود هر نیتی بکند خواسته‌اش برآورده می‌شود


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 30 آذر 1393برچسب:, | 21:41 | نویسنده : مهدیزاده |

یکی از خوردنیهای خوشمزه شمالی ها در شب های زمستان خوردن ازگیل آب انداخته است که هم خوردنش و هم درست کردنش در بین مردم شمال در حال فراموشیه که اتفاقا هم خیلی خوشمزه است و هم درست کردنش خیلی ساده و آسان است.

کافیه که شما ازگیل خام( نه پخته ) را بعد از شستن در یک ظرف شیشه ای در دار ریخته ( ظرف پلاستیکی رو سفارش نمی کنم ) و بعد روی آن ازگیل آب بریزید تا ظرف شما پر از آب شود و بعد درب آن ظرف شیشه ای را به مدت یک هفته بسته و بعد از یک هفته اگر دیدید که آب ازگیل داخل ظرف کم شده،دوباره آب ریخته تا پر شده و درب را ببنید تا هفته دیگر.

معمولا ازگیل تو این دو هفته باید قابل خوردن باشه،مگر اینکه از نوع جنس بدش باشه که اگر شما چند ماه هم در آب بذاریش،آب به خودش نمی گیره. داخل آب ازگیل ( دو هفته تمام شد )کمی نمک ریخته تا خوشمزه تر شود و شما یک روز پس از ریختن نمک می توانید نوش جان کنید.

پس موقع خریدازگیل به فروشنده سفارش کنید که برای چه نوع خوردن می خواهید ازش استفاده کنید.


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 27 آذر 1393برچسب:, | 14:17 | نویسنده : مهدیزاده |

خانه های چوبی سوباتان که بخش مهمی از ساختار سنتی این شهرک زیبای ییلاقی بوده و در جذب گردشگردان نیز نقش بسزایی دارد در احاطه آهن و سیمان در حال نابودی است و نفسهای آخر خود را می کشد . ساکنین فعلی سوباتان به دلیل قابل دسترس بودن مصالح ساختمانی صنعتی و امکان حمل و نقل راحت آن ، اقدام به ساخت ویلاهای مدرنی می کنند که هیچ سنخیتی با ویژگیهای جغرافیایی این منطقه ندارد .

این خانه ها بر خلاف خانه های سنتی چوبی در تابستان گرم و در زمستان بسیار سرد بوده و در مقابل پدیده های طبیعی سوباتان از قبیل برفهای سنگین زمستان ، طوفانها و بورانهای شدید و تند بادها نیز همانند خانه های چوبی سنتی مقاوم نیستند .    

در زمانهای قدیم خانه ها را در سوباتان از چوب درختان جنگلی درست می کردند . برای این کار ابتداء ستونهای اصلی و اسکلت خانه را از چوبهای محکم جنگلی از قبیل بلوط ، آزاد و سردور که از استحکام فوق العاده ای برخوردار بود بنا می کردند ، سپس روی آنها را با چوبهای نازکتر که " پلک " نامیده می شد به فاصله بیست سانتی متر از دو طرف می پوشاندند

 



پس از آماده شدن اسکلت ساختمان داخل دیوارهای آن را با کاه گل پر می کردند .

کاه گل عایق بسیار مناسبی بود که در تابستان از نفوذ گرمای آفتاب و در زمستان از ورود سرمای سوزان ساکنین خانه های چوبی را محافظت کرده ضمن اینکه هزینه بسیار کمی را به سازندگان چنین خانه هایی تحمیل می کرد .

در این سبک معماری ، سقف خانه را نیز با چوب جنگلی سربندی کرده و آن را با تخته های چوبی که به ابعاد تقریبی 80*25 در داخل جنگل از چوب درخت بلوط تهیه شده بود می پوشاندند که به این تخته ها " چلّک " میگفتند .

ییلاق نشینهای بومی درها و پنجره های ساختمان را نیز از چوب درست کرده و داخل اتاقها یا با نوعی گل زرد رنگ و یا با تخته های جنگلی بطور کامل پوشانده می شد . بعضیها دیوارهای بیرونی خانه را نیز با تخته می پوشاندند و بعضی دیگر آن را با ملات گل رس صاف می کردند که این روش نیز از زیبایی خاصی برخوردار بود . در محوطه خانه دامداران اتاقکهای چوبی دیگری نیز از قبیل تنور خانه (تندیره سر )، مرغدانی و طویله های کوچک و بزرگی برحسب نیاز از چوب ساخته می شد . دامدارانیکه زمستانها را نیز در ییلاقات سوباتان و اطراف آن می گذراندند ناگزیر به ساخت طویله های بزرگ چوبی به نام " کوم " بودند تا صدها گوسفند و گاو خود را چند ماهی از سال بطور شبانه روزی داخل این طویله های بزرگ نگهداری کنند . این دامداران علوفه و سایر مایحتاج زمستانی دامهای خود را نیز در این طویله ها انبار می کردند و برای جلو گیری از خروج دام جهت آبخوری در سرمای زمستان ، آب چشمه ای را نیز از داخل این کومها عبور می دادند تا نیازی به خروج دام از کوم نباشد .

 زمانی در درون این کوم پیر چه غوغایی بر پا بود و صدای دلنشین بره ها و کوسفندان چه سمفونی دلنوازی را می نواخت و اینک در انتظار طوفانی است تا سر بر خاک سرد بگذارد .

شاید با مرگ این میراثهای سنتی بسیاری از سرمایه های ملی ما نیز در حال نابودیند .

  آیا با این سرعتی که این خانه های سنتی در حال تخریب و از بین رفتن هستند بر مسئولین مربوطه فرض و واجب نیست تا چاره ای بیندیشند و با تهیه طرح هادی برای ییلاق سوباتان برای ساخت و سازهای آن برنامه ای ارائه کنند.

و یا حداقل اداره میراث فرهنگی منطقه با شناسائی و ثبت و بازسازی چند باب از این ساختمانهای موجود این آثار سنتی زیبا را برای نسل های آینده به یادگار نگهدارند ؟

هماهنگی و همگونی نمای خانه های چوبی با طبیعت اطراف معجزه ای است که ریشه در قدرت لایزال الهی دارد این مهندسی فوق العاده در فصول مختلف با تغییر رنگ طبیعت اطراف ساختمانهای چوبی طرح نو و جدیدی ایجاد می کند .

تزئین محوطه خانه های چوبی با شقایق سرخ ، هنر خالق یکتاست .


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 26 آذر 1393برچسب:, | 10:20 | نویسنده : مهدیزاده |


گیلکی

دونیا راشه مانه آدم رادوار
هیچکی پاسختا نکود اروزیگار
بآمو هرکس بشو خوخانه بنا
حاج حاجی ببوسته خولانه بنا
خوچوما گرده کوده آلوچه ر
بشو ، اما بنا باغا کوچه ر
دوسه روزی هی ویرشته هی بکفت
خاکابوسته بادامرا راد کفت
بشونه نام بنا نه م کی نیشانه
اوجیگائی کی عرب نی بیگانه
هیچکی ر دیل نوسوجانه روزیگار
تراقوربان ، تی هوا کارا بدار
عمر امی شین یخه دونیا آفتاب
ذره ذره کرا بوستاندره آب
-----------------------------------------------------
برگردان فارسی
دنیا چون راهگذر است

دنیا چون راهگذر است و آدمی رهگذرش ،
هیچکس در این روزگار پاسخت نکرده است

هر کس که به دنیا آمد خانه اش را گذاشت و رفت
همانند پرستویی که لانه اش را گذاشته باشد

برای گوجه درختی چشمانش خیره بود
اما رفت و باغ را برای کوچه گذاشت .

دوسه روزی افتان و خیزان زندگی کرد
و آخرخاک شد و به همراه باد راهی شد .

رفت و نه نامی نه نشانی از خود گذاشت ،
رفت به جائی که عرب نی بیندازد

روزگار برای هیچکسی دل نسوزانده است
قربانت گردم هوای خودت را داشته باش

عمر مانند یخ است و دنیا آفتاب ،
یخی که ذره ذره در حال آب شدن است


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 25 آذر 1393برچسب:, | 21:14 | نویسنده : مهدیزاده |

سَر که بَنَم تی پایه سه تی سُرخِ چاشو

هَنده مِبه دُعا بُکُن هر روز و هرشو

خدا ته سلامت مِبِه بِدَاری

تا که بَبی می راهِ سو مهتاب می شو

مهتاب می شو

 

مار جون مارجون

تی جون می جون

الهی که بَبی زنده

تی سایه می سَرِ جور

 

مارجون می جون تی جونِ فدایه

نای او روز که دیل از تو جدایه

طاقت ندارم یک لحظه بی تو بیسم

ای خدا اگر او نیسی مونم نیسم


معنی : مادر جان 

 

سرم رو گذاشتم روی پای تو روی چادر شب تو

بازهم برای من دعا کن هر روز و هر شب

خدا تورو سلامت برای من نگه داره

تا که نور راهِ من بشی مهتاب شب من مهتاب شب من

 

مادر جان مادر جان

جان تو جان من

الهی که زنده بمونی

سایه ات بالا سر من

 

مادر جان جان من فدایِ تو است

آن روز نیاد که دل از تو جدا است

طاقت ندارم یک لحظه بدون تو بمونم

ای خدا اگه اون نباشه منم نباشم


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:, | 15:40 | نویسنده : مهدیزاده |

او چیسه ..........؟

عی سر قالی  او سر قالی ، وسط نیشته غلامعلی ؟

                                  جواب : چراغ گردسوز

 

او چیسه ..........؟

عی سر بسته ، او سر بسته ، اونه میان سرخ گل دسته ؟

                جواب : هندوانه

چیستان

او چیسه ..........؟ 

ملك پسر  سبز قبا ، سر به جیر  پا بالا ؟

                   جواب : سیر

 

او چیسه ..........؟

كوچه اتاقكه تنگ و تاریك ، وسط نیشته قد باریك ؟

                جواب : زبان

 

او چیسه ..........؟

نترسه ، پادشاه ورجه هم قور قور كنه ؟

                    جواب : قلیان

 

او چیسه ..........؟

دیگ به دیگ دنبه به دیگ  دیگ آب بنه دنبه مونه؟

                   جواب :كفش

 

او چیسه ..........؟

آتش بینه واز واز كنه تی خاشه جونه دعا كنه؟

                  جواب : اسپند

 

او چیسه ..........؟

روزا روز غروبكه سر بازار روز زنكه وگرد او را بین؟

                  جواب : نانوایی

او چیسه ..........؟

نصف شب خروس خوان تی دماغ خوله فو دكون؟

                  جواب : خرناس

 

او چیسه ..........؟

روز آقایه شب نوكر؟

                  جواب : لحاف و تشك


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:, | 14:48 | نویسنده : مهدیزاده |

یه ته باغه پور از گـــــول بو و سبزه

 
ولی اصلا نداشت گــــــــــولهای هرزه
 
یه روز بارون بومـــــا و باد وطوفون
 
هچی خیســــــا گوده رخـت و لباسون
 
گول وبرگ و تمامــــه شاخ و برگون
 
بزا و بشـــــــکنه دیل می شی داغون
 
خودا، این بو تی او وعـــــده وعیدون
 
کلاج و کشـــــــکرت باردی به میدون
 
یه دونیا پاپّوی وخوشــــکیل حاجاجی
 
هنن می ور بَنــــــن مِــــــه به آواجی
 
خودایا کشــکرت زاکــــــون، کلاجون
 
پورا بون لنـگورود بازار و لاجــــون
 
خودا، ایمـــــساله تابســــتون نبو ناب
 
هواگرم ونیچِـــه اون می پــــــیله گاب
 
خوداجون کـــــدخودا مشتی سولیمون
 
همش هی زور گونه کــــمتر دِنه نون
 
خودا، کاری بکون ایمـــسال بیجارکار
 
می کارون کارببی می حــــال نبی زار
 
نودونم چی بوگـــــــوم ازچــــــی بنالم
 
می او باغـــــــه میون د چــــی بکارم
 
پیاز کارنَم بادمــــــــجون در هنه زود
 
نگو تاره می چـــــــــوم وپوربوبودود
 
خیار و گوجه ســـــــــورخه بادمجون
 
فراوان فــــورترن بـــــــازاره زاکون
 
می منظورازخیـــــــار،باغ وبیجارکار
 
کلاج و کشــــــکرت،پاپوی، دیله زار
 
فقط یک درد دیل بو جــــــــونه گالی
 
بودون ازمونومونده هیـــــــــچ حالی
 
ایلاهی کبلایی مشــــــتی حسن خون
 
بمیری تا آمو بَی ریم کــــــمی جون
 
نودونم تا کِـــی وتا چــــــــی زمونی
 
همــــــــــش هی ناله با بونیم زبونی
 
فقط دونم کـــــه راه رســـــــــتگاری
 
نی یه باحـــــــــرف وبا نامه نگاری
 
کل ایسماله گبونه گــــــوش نکن تو
 
کله، هیـــــــچی ندانه عقل و هم مو
 
اگرمشته کل ایسمــــــــــالم طبیب بو
 
اینه علم وعــــــــــمل باهم آمای رو
 
بیه با هم بشیم بنــــــــــشیم یه جایی
 
کمی فکروبوخــــــوریم چن ته چایی
 
شاید فکری بودیم فـــکری کارستون
 
امه دیل شـــــادا بو راحت بوبو جون
 
خودا از خو خــــــلایق خوانه حرکت
 
خودش بوته شــــــــمه ره دِنه برکت
 
هی تو هی تو ننــــــیش مرگ رفایی
 
ننیش تا که بی یه روز جــــــــودایی
 
بکون حرکت که تا در روز محــــشر
 
تی چشمون بازببــی بنـــشی خوداور
 
بیه فرده بشیم شیـــــطون کو جوری
 
کل ایسماله نترس چون نیـــه طوری
 
کاله گب زن که تــــــرس ولرز ندانه
 
مجوز رسمی و چــــــــــیزی نخوانه
 
شنیم آروم و آهــــــــــــسته هنیم باز
 
یه کم آواز بوخــون یه کـم زِنیم ساز
 
کلاج وکشکرت با هم تــی قــوربون
 
نیه این زندگی، ایـــــــــنم نوبو نون
 
خودا بونه د طــوفون، وارش و باد
 
هچی بیخود نی یه، باغــه ناری یاد
 
امه گیلون همیشه ســــــبز بومونی
و گیله زاک اینــــــــه قدره بودونی پی نوشت:
این نوشته به گویش شرق گیلان(لنگرودی ) است


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:, | 14:38 | نویسنده : مهدیزاده |

 

این روزها ((جوجه ترش)) به اندازه کباب‌ترش طرفدار پیداکرده و ما می‌خواهیم یک نوع متفاوت از جوجه ترش را آموزش دهیم.

پخت جوجه ترش تابه ای

مواد اولیه:
• سینه مرغ دو عدد
• پیاز یک عدد
• فلفل دلمه ای یک عدد
• روغن زیتون دو قاشق غذاخوری
• آب لیمو دو قاشق غذاخوری
• گردو 200 گرم
• گشنیز و نعنا 100 گرم
• سیر دو حبه
• آب نارنج سه قاشق غذاخوری
• روغن سرخ کردنی و زعفران به میزان لازم
• نمک، فلفل و زردچوبه به میزان لازم

پخت جوجه ترش تابه ای

طرز تهیه
• مرغ را به قطعات کوچک به اصطلاح قوطی کبریتی برش زده، با پیاز رنده شده، فلفل دلمه ای خردشده، روغن زیتون، سیر، زعفران، نمک، فلفل، زردچوبه و آب لیمو مزه دار کرده و شش ساعت در یخچال قرار می دهیم تا طعم دار شود.

پخت جوجه ترش تابه ای

• سپس تکه های جوجه را به سیخ های چوبی کشیده و در تابه چدنی دردار می گذاریم تا بپزند، در این مرحله حتما شعله گاز باید در کمترین حد باشد.

• در ظرفی جداگانه گردوی ساییده شده را به همراه سبزی های خردشده و آب نارنج خوب مخلوط کرده و پس از آن که جوجه ها آماده شدند، مواد را روی جوجه ها ریخته و می گذاریم تا به همراه جوجه ها به مدت 10 دقیقه بپزند.
نکته برای این که جوجه ها به سیخ چوبی نچسبد، باید سیخ ها را به روغن مایع آغشته کنیم.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:, | 13:50 | نویسنده : مهدیزاده |

 

بـوشـوی,ولـی صدا تـی شـین گـولان دیـل بمـانسـتـه

بـهـــار ســبـز نـــاجـه بـولــبـولان دیــل بـمـانــسـتـه

هـمـش دوواره آســمـانه دیــل پــوره بــو ایــشـتتـوم

تتی جـمـشا خونـه سـاز گویـا می خـانه دیل بمانسته

مـی کـوجـه دیــل تـی نـازنـیـن لالایـی مـره پـیـلابو

تـی یـاد هــمـره وشـکسـن مـی جــان دیـل بمـانسته

صداق تی شه بولبو لون خـاسن ایذه قرض هگیرن

نـودونـسـن صـدا تـی شـیـن کــو (لانه)دیـل بمانسه

قلــم دسـایتـه گـول هـوتـو تـی(اویه)نـت نـویـشتره

بـوشــوی ولـی صـدا تـی شـین گـولان دیل بمانسه

بـهـــار ســـبـز.نــاجــه بــولـبـولان. دیل بـمـانـسـه


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:, | 9:12 | نویسنده : مهدیزاده |

 

اگه رو راس بیبی دونیا تی جایه

تیره کیشمیش نخود موشکیل گوشایه

تی سر دوشمندِ سایه جیر نیبه سبز

بکفته دارِ گول لانتی کولایه


ترجمه :


اگر صادق باشی همه ی دنیا از آن توست

و حتا کشمش نخود برایت مشکل گشاست

هیچگاه سرت در زیر سایه دشمن سبز نمی شود

زیرا گُل درخت افتاده قارچ است

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 23 آذر 1393برچسب:, | 8:38 | نویسنده : مهدیزاده |

اگر گیجگاه کسی درد بگیرد یا حالت فشردگی پیدا کند، پشت سر او حرف می زنند (غیبت می کنند) که اگر این حالت در سمت چپ گیجگاه باشد بد او را می گویند و اگر در سمت راست باشد در مورد خوبی های او حرف می زنند و در این حالت آن فرد اسامی آشنایان را یک به یک گفته، هرگاه درد کم شد مشخص می شود چه کسی پشت سر او غیبت می کرده.

اگر بینیِ کسی بخارد پشت سر او حرف می زنند.

اگر سگ در حیاط خانه به صاحبش پشت کند پشت سر صاحبِ خانه غیبت می کنند.

اگر پشت سر آدمِ بد، حرف زدی و آن آدم همان لحظه پیدا شد می گویند :چو نامِ سگ بری چوبی به دست گیر

اگر کسی در آستان در خانه بنشیند و به یک طرفِ چارچوب تکیه کند باید تف گونه ای به پشت سر و جلو بیندازد وگرنه به او تهمت میزنند.

اگر کسی هنگام جارو کردن جارو را به پای کسی بزند باید تف گونه ای به جارو بیندازد وگرنه به او تهمت می زنند.

اگر نان را با چاقو یا قیچی ببرنند بد است

اگر در کفش مهمان فلفل بریزند بزودی از آن خانه میرود

اگر کسی شب با جوراب بخوابد شیطان او را می دزدد

اگر شب اطاق را جارو کنند فقر می آورد

اگر با کف دست روی لیوان بکوبند دعوا می شود

اگر کسی پلو را از دیگ در بشقاب بریزد باران می اید

اگر گوش راست کسی بخارد هوا افتابی میشود

اگر لب و لوچۀ بچۀ کوچک را ببوسند بچه لکنت زبان می گیرد

اگر در شبِ بارانی شغال زوزه بکشد و سگ جواب دهد فردا هوا آفتابی می شود.
---------------------
ذکر این نکته ضروری است که این باورداشتها مربوط به سالیان پیش بوده و آنها بر حسب اتفاقاتی که برای افراد پیش می آمده تبدیل به یک باور شده اند که اکثریت انها هیچ توجیه علمی ندارند و من اینجا تنها برای یادآوری و آشنایی شما دوستان با باورهای قدیمی، آنها را ذکر می کنم نه اینکه خود آنها را باور داشته باشم یا بخواهم به کسی تحمیل کنم.
سماموس خدای آشامیدنیها،


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 21 آذر 1393برچسب:, | 12:24 | نویسنده : مهدیزاده |

باز به خانه مان برگرديم ،خانه ديروز وامروز و فرداي من

 

ام خونه ، ام خونه ، ايسه كنار روخونه

خانه من كنار رودخانه است .

هر وقت او زيادي هنه ديكنه ام ايونه

هر وقت سيل مي آيد آب وارد خانه ام مي شود

ام خونه ، ام خونه ، ايسه گالپوشي خونه

خانه ام با علف هاي مردابي پوشيده شده است.

ام خونه ، ام خونه ، دور تا دور ايوونه

دورتا دور خانه ام ايوان است .

اون پشت پلي فاكونه   كلاج و كشكرك دانه او نه سر لونه

پشت خانه ام فضاي خالي دارد ، كلاغ و زاغ بر بالاي آن لانه دارند .

ام خونه ، ام خونه ، حاجا جي جير دانه لونه چوشنك جو سر دانه خونه

در خانه ام پرستو ها و گنجشك ها لانه دارند

ام خونه ، ام خونه ، جير دانه   دود خونه ، جور تلار دور ينه

خانه ام داراي اتاقي است كه در آن آتش روشن مي كنم و يك اتاق هم در طبقه بالا دارد

ام خونه ، ام خونه ، سرجور خارك بزايم برنجه ، جير بنايم دوجه برنجه

در خانه من در حالي كه برنج ها را براي خشك شدن و دودي شدن از سقف آويزان كردم برنج را براي پختن خيس كردم

ام خونه ، ام خونه ، پيچه نيشته كناره ، كلو كونه ناره ، زاك دره گاره  همه  شير وانه

در خانه من گربه گوشه اي نشسته ، گوساله گوشه اي ديگر و بچه هم در گهواره ، همه شير مي خواهند

ام خونه ، ام خونه ، حياط دله كندوجه ، پشت پلي گو گاچه

در حياط خانه من انبار برنج است و پشت خانه من طويله گاوها

ام خونه ام خونه يطرف تورف دره سبزي باغه  يطرف توت رچه ميون تيلماره

در يك طرف خانه من باغ سبزي است در طرف ديگر جايي براي پرورش ابريشم

ام خونه ، ام خونه ، دانه يته كرك لونه ، خروس اون ميون جميته خو كر كونه

در خانه من لانه مرغي است كه خروس در آن مرغ ها را دور هم جمع كرده است

ام خونه ، ام خونه ، حياط دله چاي باغه ، پشت و پلي بيجارگه

در حياط خانه من باغ چاي و پشت آن مزرعه برنج است

ام خونه ام خونه  حيط  هلي داره روخو لب لليك داره

در حياط خانه ام درختان گوجه سبز و كنار رودخانه درختان جنگلي است

ام خونه ، ام خونه ، همه خروس اويي ام ورسنن ، شال اويي ام خوسنن

در خانه ام همه با صداي خروس بيدار مي شوند و با صداي شغال مي خوابند

ام خونه ، ام خونه  ، دار دره سر بسر هندونه ناي دو چو سر

خانه ما پر از درخت است و هندوانه بر بالاي ستون رديف چيده شده است .

ام خونه ، ام خونه ، يا طله اويي كونه يا   زاك ونگ زئنه يا گو ناره كونه

در خانه ام يا خروس مي خواند يا بچه گريه مي كند يا كه صداي گاو مي آيد

ام خونه ، ام خونه ،  تلارسر بنشتي ، باد اوا دئنه تي كشتي

در خانه من وقتي روي ايوان مي نشيني باد خوبي مي آيد .

ام خونه ، ام خونه ، نه غمي بو ، نه غصه ، نه قحطي بو ، نه سختي

در خانه من نه غمي بود ، نه غصه اي بود ، نه كم و كسري بود ، نه سختي آنچناني

ام خونه ام خونه همته روز كار نا بو بازار شون بار نا بو

خانه ما همه روز كار بود و هميشه محصولي براي بردن به بازار بود .

                                  امـروز

ام خونه ، ام خونه ، گالين بنان بپيسن ، سرچون بنان بشكسن فا كون بنا فوسسه

سر پوش خانه ما پوسيده ، چوب هاي روي آن شكسته ، پشتش ريخته .

ام خونه ، ام خونه ، ببو ميلوم لونه

خانه ما شد خانه مارها

ام خونه ، ام خونه ، حاجاجي بشو شومار خونه ، چوشنك زاكون ببون ميلوم به دونه

پرستوها از خانه ما رفتند ، بچه گنجشك ها را مار خورد .

ام خونه ، ام خونه ، ننه صندوق دوز ببرده ، اون كركون شال بخورده

صندوق مادر بزرگ را دزد برد ،مرغ هايش را شغال خورد .

ام خونه ، ام خونه ، چايي باغ تيف بزا ، توت ولگ  بيد بزا

باغ چايي ام پر از علف هاي هرز شد، برگ هاي ده ، گو با طويله بفورتهرخت توت از بين رفتند .

ام خونه ، ام خونه ، آغجون حسني تست زانه بدر خانه من پدرم براي رفتن به كلاس تست كنكور حسني گاو هايمان را با طويله فروخت .

ام خونه ، ام خونه ، حسني عالم ببو ، آدم نبو

حسني با سواد شد ولي آدم نشد .

ام خونه ، ام خونه ، حسني پژو هيتنبه  بيجار كله بفروته ، دق بدا خو پير بكوشته

در خانه ما حسني براي خريدن ماشين پ‍ژو مزرعه پدر را فروخت و او را دق مرگ کرد                       فردا

بيه دست به دست هم بديم

بيا دست به دست هم دهيم

 ام خونه ، دوباره سر بكونيم

دوباره خانه مان را بسازيم . 

كله آتش بكونيم  قابدون اودكونيم  چاي دم بكونيم 

آتش روشن كنيم كتري را آب كنيم چايي دم كنيم .

 همه دخون بزنيم يك كمي همديگر امرا گب بزنيم

همه را صدا كنيم ، دور هم جمع شويم ، كمي درد دل كنيم .

 ام گرك و دوچو سر هندونه خربزه دچينيم

دوباره خربزه و هندوانه را بالاي ستون هاي خانه مان بچينيم .

حاجي جيكه  ايونسر لونه  چا كونيم

براي پرستو ها لانه درست كنيم

چوشنك دونه فكونيم

براي گنجشك ها دانه بريزيم .

شال تله دوزنيم  ،گبر با تير نزنيم

تله شغال را جمع كنيم ، پرنده ها را با تير نزنيم .  

 تفنگ بشكنيم ،دوم فيچينيم

تفنگ ها را بشكنيم ، دام ها را جمع كنيم .

بس واچينيم آشغال روخونه دنكونيم

سد هاي داخل رودخانه را جمع كنيم ، آشغال را را در رودخانه نريزيم .

اشبول بوده ماهي نگيريم

ماهي كه مي خواهد تخم ريزي كند را صيد نكنيم .

كرك لونه برا بگيريم

براي مرغ ها لانه درست كنيم .

ام گوون گاچه چاكونيم

براي گاو هايمان طويله درست كنيم .

برنج هنده كندوج دكونيم

برنج ها را با ساقه انبار كنيم .

بيم يكديگر بال بگيريم    

بيايم دست يكديگر را بگيريم

 دخون واخون بكونيم          

يكديگر را صدا كنيم .

 همه گرداگيريم تشت سر بزنيم           

همه را دور هم جمع كنيم و روي تشت بزنيم .

بخونيم شادي بكونيم  

بخوانيم و شادي كنيم

 موجوما  نون خولفه آغوز دچينيم

در ميان سيني نان محلي و گردو بچينيم .          

همه دخون بزنيم تارف بكونيم   

همه را صدا كنيم و به همه تعارف كنيم .

زاكون جيب نخود دكونيم اوشونه سر گول نزنيم اوشون پا بون گول فوكونيم

در جيب بچه ها نخود و كشمش بريزيم ، آنان را گول نزنيم بلكه زير پايشان گل بريزيم .

غم و غصه  پهلوونون مسون ويجه گيريم گل بزنيم 

غم و غصه را مثل پهلوان ها بلند كنيم و به زمين بزنيم .

 نامهربوني واش موسون بكنيم كول بزنيم

نامهرباني را مثل علف هرز بكنيم و يك طرف بيندازيم .

برم شادي دو دستي ببوريم بكته آدمون كش دكونيم   

جايزه را به بازنده ها بدهيم

ام خونه دور ديما  خوب بگيريم  اون ديوار پيپ بزنيم   

دور و بر خانه مان را خوب بگيريم و آن را تميز نگه داريم .

 يكديگر چوشم آرسو پكا كونيم همديگر ديم اوبزنيم

اشك هاي يكديگر را پاك كنيم و با آب صورت يكديگر را بشوييم .

(( هنده وگرديم به ام خونه ، ام خونه ))

(( بازم برگرديم به خانه خودمان ))

 نگيرم يكديگر اندي بهونه

براي يكديگر بهانه نگيريم .

معلوم نيه امروز فرده بمونه

معلوم نيست امروز براي فردا باشد .


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:, | 11:32 | نویسنده : مهدیزاده |

 

سياه بهار فصل كار

 

آهو خو زاك شير ندنه از بس فكال كار.

 

اما الاون چندين سال

 

كاس آقاك هرس كني داز فاكون پشت

 

ستون توك فزا

 

تام توم بزا نگاه كونه اين چايي رچان

 

تيف بزا  ،تیف بزا

 

از بس چاي خال هرس نزا

 

اون داز تيغه ميرون بزا

 

گل كار كاس آقا ايونسر نيشته

 

پيران تومون فزا

 

سيگار خو مچه سر توك بزا

 

خو اما زير لب گب زا ، ولي تام توم بزا

 

اينه قيافه داد زا

 

 غصه اين دل جي ژيور زا

 

 

 

 خو اما یواشی هاگو واگو  گود : خدا جون  بونه يبارد مي زاكون تیرونه جی  وگردن

 

مي  ايونسر یا که  حياط دله بگردن

 

بونه هند مي ميرون بزا داز سو بدم ، زبيل آفتو بدم

 

چايي خالون هرس بدم

 

سوولگ چايي بچينم ، اون دست بزنم ، خشك كنم ، بازار هدم

 

بونه روزی برسی ام چایی اندازه شوکوم پلا  بهینن.

 

بونه یروز لاکون خوشونه گل گلی پیرانه دکونن را دکن باغ سر چایی بچینن

 

بونه یبارده وروره  چایی بزنم کولاگیرم دامونه جیر بارم

ببورم کارخونه تحویل بدم سر وقت می پول هگیرم   

 

بشوم بازار  گلی به جهاز هگیرم  

يه قابدون چايي بنم مي زاكون ورگيرم .

 

ايونسر بنشم  بخورم ، مي نوان حياط ميون جولون بدن

 

بونه خدا جون

 

گيل مرد آهي بكشه

 

سيگار تاكينه نكشه

 

اين چشم آرسو پرا بو

اين لگ  قبله طرف درازا بو .


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:, | 11:29 | نویسنده : مهدیزاده |

 

خواستگاری

یه شو بشوم زن غــــازی     برای مشتی قُلــــی

مشته قلی چه کارا ؟  مهندسی بیکارا      مشته قلی چی دانه ؟

الون هیچی ندانه     آخر چر ندانه ؟                جواب بدا قلی پیر.

هر چی داشتیم بفورتیم     بیجارونه بفورتیم       می باغونه بفورتیم     زردگو بفورتیم   

خرج دانشگاه بودم           قلی مهندس چودم     قلی الون آماده      خو اینه که داماده.

اگر قلی ندانه     آدم خوبی ایسه     پیرکه خوبی دانه       مارکه خوبی دانه 

 خاخور خوبی دانه    اخلاق خوبی دانه      رفتار خوبی دانه      بیرون هیچی نخونه.

عروس پیر، گب بما    اخلاق و رفتار که نشد زن غازی       این که نشد دامادی   

 این که نشد زندگی     مهریه چندته دانه     یه ته وگرسه بوته        بگیر 1000 ته سکه                   

دانی هدی ؟  نه نه ندانیم                     بگو 500 سکه دانی هدی ؟      نه نه ندانیم   .

  عروس مارم گب بما                         مال و اموال ندانی 

  مهریه که ندانی       آپارتمون ندانی    کار خوبی ندانی      ماشینکه هم ندانی

تو می بگو زن واسه چی  تو خوانی     لاکوی خوانی بکوشی        کار امرا بدوشی

امو لاکوی هندنیم و هندنیم    مفت و مثل هندنیم

قلی که پیر گب بما         قلی اونه دوس دانه        خیلی هم دوس دانه  

خدارو شاهد گینیم               هر چی دانیم فورشنیم   هر چی دانیم مهر کونیم                                    

یته پراید هینیم    صبح تا غروب گاز دنیم        گُلی که راضی کونیم     .

  غم خوبه ویگینیم         شادی باهم سهم کونیم

هندنیموی هندنیم     لاکوی امو هندنیم    مفت و مثل هندنیم

لاکوی بقض بترکس    اینه پیری دپرکس خلاصه اون گب بما      اونه چوشم اشک بما

  لاکوی بوته      او بوبا       اوی اجی   الون هیچی نخوانم   مهریه مونخوانم                                

یکته اطاق مو خوانم         یکته چراغ مو خوانم      یه مثقالی خرت و پرت                                            

طلا ملا نخوانم                  فقط قلی مو خوانم

پیر بوته تام بزن      کی تا بوته گب بزن    تی زبون گاز بگیر         تی دهن اوبکش

بشو آواره ببو         لاکوی دل بشکسه               چشم ارسو فوسسه               

  چند شو وچند روز ببو         قوت و غذا نخورده                 خو گب هیچکه نوته

داییم خو  گریه بوده                غصا خو دیل پوروده  بوده                      

 تا که یه روز ابری بو              کوهونه می بیته بو  

     دنیا اینه تارا بو بو                       همه جا اینه غمین  بوبو 

  رادکته روخولب       نگاه بوده باغونه            نگاه بوده دارونه      گوش بدا بولبلونه                     

  نگاه بوده سنگونه    نگاه بوده راهونه  چشم انتظاری بوده          قلی که ییدانوده                                         

نگاه بوده ماهبنه             اوشونه دوخون              بزا گریه و زاری بوده 

اوشونه اما گب بزا                 خودل حرف بزا    ارسو اونه امون ندا                                                      

 ماهین عروسی کونن                 اَمِ موسون غم خونن                              

   شمونان غصه دانین     شموم جدایی دانین     شموم  مهریه دانین   شموم بزگتر دانین

اینقد خو امرا بودته              تا که اینه دیل بیته                 خودش فدا روخونه                                      

تا برسی به ،قلی شونه خونه

قلی خونه جیرته بو               اور   نرسه بمورده           

گلی روخونه دمورده               او نخورده بمورده

لاکوکه مُرد بیتن          عروس نبو گلاودن          

قلی بما قبر سر                    خاشا ببو خاک برسر      

قلی که بغض بیته بو              اینه گلی بیته بو              

همه بوتن قلی بود       این فتناکه هم از او بو    

  یته بوته شکایت     یته بوته کولاکت             یته بوته  او  فدیم           

تا نکبت  ببوری      قلی نوم باید بمیری

قلی بشو پوردسر            شمر ندم دردسر                 

 نگاه بوده روخونه           بدا  گلی ،قولیکه  دوخونه

قلی پیران نکنده         اوبکته بمورده                قولیکه  مُرد بیتن                     

داماد نبو گُلی که ور گلاودن

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:, | 11:23 | نویسنده : مهدیزاده |

تصاویر آرامش بخش و زیبا از طبیعت شگفت انگیز زمین
تصاویر آرامش بخش و زیبا از طبیعت شگفت انگیز زمین

تصاویر آرامش بخش و زیبا از طبیعت شگفت انگیز زمین

 
































 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:, | 11:2 | نویسنده : مهدیزاده |

 

 

 برخی ازلغات گیلکی با برگردان فارسی

اَبچین         پلاستیک

اَتَر           طنابی که برای خشک کردن لباس می زنند

اَجون         پدر بزرگ پدری

اَدَش          برادر بزرگ

اَربکَ        یک نوع گلابی کوچک مخصوص گیلان

اَربه        یک نوع میوه ریزجنگلی که با آن شیره درست می کنند(خرمالوی جنگلی)

اَربه دوُشُو     شیره ای که با اربه درست می کنند

اَستُن         کفگیر

اَشپُول       خاویار-تخم ماهی-به ماهیچه دست و پا هم می گویند

اَغوجون      بابا

اَغوز            گردو

اَنبَس           پرپشت-جفت جفت

اُوسی           هَوُ-همسر شوهر

اَواجی         خواهر بزرگ

اُوخوری        لیوان

اُورا             آنجا

اُوکَت    ....................

اُولاکو          لاک پشت

ایرا             اینجا

ایوَ ته         این ورتر

ایستکون       استکان

آلوخ           نام پرنده ای

بال           دست

بَ به          پدربزرگ مادری

بَنَش           بشین

بَبیشته         سرخ شد

بَپوته           پخت

بَپیسه         پوسیده شده

بتَرکسه       ترک برداشتن

برَ             برادر

بَرَم دار       درختی کوچک که عروس گیلانی هنگام رفتن به

خانه شوهر با جهیزیه خود با خود می برد.

بوُماسه       ورم کرد

بمُرده         مُرد

پَچ            آدم قد کوتاه- پارچ

پَرکنه         می لرزه

پسَ بوما      برگشت

پَلا بونه        ته دیگ

پلُوته          بزرگ

پَلَپوچ         کسی که می توانند پلو بپزد

پی تار         مورچه

پیچه           گربه

پیچِه شال      گربه وحشی

پیچهَ کوته     بچه گربه

پیلَ غَ         پدربزرگ پدری

پیل مَر        مادربزرگ پدری

 پیلام          گیاهی خودروکه در اکثر مناطق گیلان می روید و بوی

خیلی تندی دارد

تَت            به آدم ساده می گویند. تَت موندَنه  یعنی ساده است چیزی سرش نمی شه

تَرسنه         می ترسه

تَلار             ایوان خانه

تَلار پَله        راه پله چوبی که برای رفتن به طبقه دوم خانه به

کار برده می شد

تَل                تلخ

تَله            خروس

تُورش اَنار     نوعی انار ترش جنگلی که در گیلان می روید و

 از آن رب انار درست می کنند

تُورف                ترب

تُوکاله                  نوک هرچیز

تی تی                  شکوفه

تی رینگ زبونِی       یک نوع سبزی خودرو است برگش شبیه

 اسفناج اما کوچکتر

جَلف                   عمیق

جُر                  بالا

جول                  گونه

جیر                  پایین

چاشوُ                   چادرشب

چَپَر                   دیواری که با چوب دور باغ را محصور میکنند

چَشپَره                دورادور سایبان خانه را می گویند

چَل ایسه               زمین گِلی هست

چوچار                  مارمولک

چوچای                 پستان

چوچاکی                پستانک

چوچاق                 یک نوع سبزی معطر که در شمال می روید

خاکشون              چوبی هایی محکمی که برای تلمبار استفاده می کنند

خاطر خواه            خواستن- معشوقه

خُج                      نوعی گلابی که در گیلان می روید

خَخُ                     خواهر

خَلجون                 خاله (خاله جون)

خَلجین پسَر           پسر خاله

خَلجین تَر              دختر خاله

خُلی                    آلوچه

خُودَره                  خوابش می یاد

خُوسن                  سُرفه

خُوندَش               پژواک

 دار                     درخت    

دای پسَر               پسردایی

دای دتَر             دختردایی

دَچکسه                 گیرکرده

دَخسه                 خیس خورده

دُخوس بازی            قائم موشک بازی

دَره                       یک نوع داس کوچک که برای بریدن

 برنج از آن استفاده می کنند

دَلار                 نمک سبز-با سبزی های معطر و نمک درست میکنند با سالاد و خیار و یا با پرتغال ترش خورده می شود.

دَموُرده                غرق شد

دَمَرده                  یک وسیله چوبی بزرگ به شکل T که برای

مسطح کردن زمین شالیزار هنگام نشاء از آن استفاده می کنند

دوخالَنگ             چوب بلندی که ابتدای آن هفتی شکل است

 برای آب برداشتن از چاه یا چیدن میوه از روی درخت استفاده می شود.

دوخُنسه               صداکرد

دوُماسه                گیرکرد-دیرکرد

دیم                   صورت

دیل دَبوسته       عاشق شده

راب              حلزون

رَابشکن            یک نوع پرنده

رَخشهِ ای             جاده

ری کَ                  پسر

ریگ                 ماسه بادی-شن ساحل

 زَربانوکَی       .........................

زَلیک            به چیز ریز و غیر قابل استفاده می گویند مثلا تَهِ خیار یا

وقتی گوجه سبز ریز است می گویند زَلیکَه

زَک                  بچه

زیفلام                   بادکنک

ژَگلَه-ژیویر                فریاد 

سُرخ جول             لپ گلی  (کسی که دارای لپهای قرمز است)  

سَل                    مرداب

سَل تی تی          نیلوفر مرداب

سوبول                  شپش

سُوکُنه                 روشن است

سونجاق               سنجاق

سَرمو                   مو-موی سر

سوپایه                    سه پایه

سولاخه                   سوراخ

سیفتال               زنبور

سیفید                 سفید

شُوب رار           برادرشوهر

شُوبرار زَن          زن برادر شوهر- جاری

شُوپِر               پدرشوهر

شُوخَخُو            خواهر شوهر

شوکُور              نیم دانه برنج

شُوکُم پیس        شکمو-کسی که هر چه میبیند می خواهد

شُوکول               سنجاب

شُوکُمِیته            حامله شده

شُومَر                 مادرشوهر

عَم پسر              پسرعمو

عَم خَنم            عمه(عمه خانم)

عَم دتَر               دخترعمو

عَمِه پسَر           پسرعمه

عَمِه تَر              دخترعمه

فتَرکسه            حمله ور شدن

فَک                 لانه

قَبدون             پارچ مسی که در قدیم در گیلان استفاده می شد

کاس(کَ س)    سبز یا آبی کاس چوم یعنی چشم آبی    

کَتره               کفگیر

کَتَک               مرغ جوان

کَتَل                چارپایه

کَتیر                چانه-فک

کَتیر بُودَه         بغض کرده

کَرک               مرغ

کَرک پَیین         پهن مرغ

کَرک لونه          لانه مرغ

کَل                 کچل – نر

 کُل                 موج 

کلَج                 کلاغ

کَله                  اجاق قدیمی را می گفتند

کَله بَنی           یعنی غذا را روی اجاق بگذار

کَلِه خاک         خاکستر چوبی که در اجاق بر جای می ماند(در قدیم از خاکستر برای تمیز کردن

 ظروف و شستن لباس استفاده می کردنند)

کُلو                 گوساله

کُلوشکُون           مرغ مادر

کُوروم               نوعی مار

کُوشتای             کوچک

کُولکافیس         پرنده چرخ ریسک

کُول                 شانه- سواری- کند –بلندی تپه مانند

(این لغت چند معنی دارد باید به موضوع جمله نگاه شود)مثال:

بیا بشیم کول سَر     بیا برویم بر روی بلندی

کارد کوله           کارد کُند است

بیا ت َ کُولِ گیرم     بیا تو را بر پشت خود سوار کنم کولی بدم

کومار             از خانواده زالزالکها است یک نوع میوه جنگلی کوچک به اندازه نخود سیاه رنگ

کُونوُس             ازگیل

کین سوکونِی     کرم شب تاب

گالَش              نام قومی در گیلان

گالَش             یک نوع کفش لاستیکی

گالیجار             محل روئیدن گالی(یک نوع گیاه با برگهای علفی بلند که در زمینهای مردابی

میروید برای بافتن حصیر استفاده می شود.)

گَرزنه              گزنه

گلَف            کم پشت-بافاصله

گُو               گاو

گُول کُنه            جوشیدن-جوش کنه

گیجیک         ریش ریش(ریشه فرش ریشه روسری)

لابدوم           تارعنکبوت

لاپوشان         پنهان کردن - استتار

لاسو             خمیر

لافَند             طناب

لاکو              دختر

لالابو           ساکت باش-لال شو

لَگ               پا

لَلیگ دار        نام درخت اقاقیای جنگلی که تیغهای فراوانی دارد 

لیلَنگوله           آفتابه

مَر                  مادر

مَرغونه           تخم مرغ

مَلجه             گنجشک

مُو               من

می جیک         مژه

میلوُم            مار

نَ نه             مادربزرگ مادر

نوغون            کرم ابریشم

نُوم فَکت        یک نوع فحش یعنی از نام و اعتبارت بیفتی

واجور دَنه     بس است خیر و برکت دارد

واشَک          نام پرنده ای

وَخسه            نم گرفته

وَخوب           آگاه

وَدیه              وادی- مزار

وَر                 گیج

وَرزه              گاو نر

وُشُوم            نام پرنده ای

وَروَره            گشاد

وَگَرسه           برگشت

وَلگ            برگ

وَلیشته           لیس زد

وَمُوج             بگرد

ووُردو            گرز-قوی آتش زنه(یکی از گیاهان مرداب)

وی ریس          برخیز

ویریس          طنابی که کشاورزان با کاه درست می کنند.

ویلیسکین       نیشکون

وییای            حشرات ریزی که تابستان دور چراغ می گردند

هَچی           الکی

هَلُوچین        تاب

هَلی               آلوچه

هَندِه                بازم- دوباره

هیسکالِی          یه زره

هیشتَک        نام حشره ای-کنه

هیمه              هیزم

هیندونه            هندوانه

هیواردِه           اُ- الان دیگه

یسکالیه      یه زره


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:, | 16:23 | نویسنده : مهدیزاده |

 

تی نازه قوربُن ( قربون ِ اون نازت بروم )

لاکو جُن- تی- دَهَنه بازه قوربُن
چقد ناز دئنی تو تی نازه قوربُن

تی ماره پوشت ایسای مِه خنده کُنی
شئالئی تَه نوخوره تی گازه قوربُن

برگردان پارسی

دختر جان من قربون آن دهن باز تو بروم
تو چقدر ناز داری الهی قربون آن نازت بروم

پُشت مادر پناه گرفتی و برایم خنده می کنی
شغالک تو را نخورد من قربون آن دندانها هایت بروم
===================

 

گیله لاکو ( دختر گیل یا گیلک )

گیلم مو، گیله مَردم، گیله لاکو
یه سینه درد ِ دردم گیله لاکو

زومُنه مَه دورُده از تو لاکو
خودت دُنی تی مَردم گیله لاکو

ترجمه ی پارسی

من گیلانی هستم، گیله مرد، دختر گیلانی
و سینه ام از دوریت پر از درد ِ درد است دختر گیلانی

زمانه هرچند مرا از دور کرده است، دختر جان
خودت می دانی که من همسر جاودانی تو هستم دختر گیلانی

 

 

===================
می دیل زِهنه پر ( دلم پرپر می زند )

هیتو جمعه هنه می دیل زِهنه پر
به هر کوی وُ به هر سویی زِهنه سر
خدایا کی بونه می پر بیئی در
پره گیرم بَشوم می دلبره ور

ترجمه ی پارسی

همینکه روز جمعه می آید، دل من پرپر می زند
و در این پرپر زدن، به هر کوی وُ هر سویی سر می زند

و ملتمسانه در این غربت فریاد می زند که خدایا که می شود، پر ِ پروازم در بیاید
و بتوانم پرواز کنم و بروم پیش دلبرم که مرا سالها منتظر است


 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:, | 8:27 | نویسنده : مهدیزاده |

طرز تهیه باقالا کوکو

باقالا کوکو یک غذای شمالی است

مواد لازم باقالا کوکو

•    2 پیمانه باقالی پوست کنده
•    یک عدد سیب زمینی متوسط
•    یک عدد پیاز کوچک
•    3 تا 4 حبه سیر
•    2 تا 3 عدد تخم مرغ
•    2 قاشق غذاخوری شوید خشک
•    نمک، فلفل سیاه و زرچوبه

طرز تهیه باقالا کوکو

1. باقالی ها را بشویید و روی دستمال حوله ای قرار دهید تا کاملا خشک شوند. سپس آن را به همراه سیب زمینی، سیر و پیاز داخل غذاساز بریزید و خرد کنید.
 
2. مواد را داخل کاسه بریزید. شوید نمک، فلفل سیاه و زرچوبه و 2 عدد تخم مرغ را اضافه کنید و هم بزنید. در صورت نیاز یک عدد تخم مرغ دیگر نیز اضافه کنید.
 

 
3. داخل تابه متوسط روغن بریزید و روی حرارت ملایم آن را گرم کنید. مواد را داخل روغن بریزید. شعله را کم کنید. در تابه را بگذارید تا پخته و طلایی شود. سپس آن را برگردانید تا طرف دیگر کوکو نیز طلایی شود


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:, | 8:13 | نویسنده : مهدیزاده |


مرغ، اردک، مرغابی و ماهی شکم پر از غذاهای مرسوم و مورد علاقه شمالی ها است که در مراسم و میهمانی های شمال زیاد دیده می شود. سبزی های محلی که در این غذا استفاده می شود، در استان های مختلف شمالی متفاوت بوده و گاهی یک سبزی در هر استان به یک نام خوانده می شود. سبزی محلی و معطری که در استان گیلان به بسیاری از غذا ها و چاشنی ها اضافه می شود، چوچاق است که در مرغ و ماهی شکم پر هم استفاده می شود. در مرغ و ماهی شکم پر معمولا از ترکیبی از طعم های ترش و شیرین استفاده می شود. برای طعم ترشی از رب انار یا آلوچه، زرشک و آب انار و برای طعم شیرینی از کشمش یا رب انار یا آلوچه شیرین استفاده می شود. این غذا بسته به ذائقه افراد می تواند ترش، شیرین یا ملس باشد.

مواد لازم برای 6 نفر
اردک متوسط ....................................................... 1 عدد

سیر ................................................................. 6 حبه

سبزی معطر (چوچاق)، گشنیز و جعفری ..................... 250 گرم

گردوی سابیده ..................................................... 300 گرم

رب انار .............................................................. 2 قاشق غذاخوری

آلوی بخارا .......................................................... 100 گرم

زرشک ............................................................... 100 گرم

کشمش ............................................................ 100 گرم

ادویه (نمک، فلفل، زردچوبه و گلپر) ............................ به میزان لازم

زعفران ............................................................. به میزان لازم

کره یا روغن ........................................................ به میزان لازم

طرز تهیه

ابتدا داخل شکم اردک را تمیز کرده و شسته و آن را کنار می گذاریم. سیر رنده شده، گردوی سابیده، سبزی خرد شده و سایر مواد را مخلوط کرده و داخل شکم اردک را با آن پر می کنیم و شکم اردک را می دوزیم. سپس سطح خارجی اردک را زعفران دم کرده مالیده و اردک را در کره یا روغن کمی سرخ کرده و با یک لیوان آب و زعفران به مدت حداقل یک ساعت و نیم در قابلمه یا فر می پزیم. برای امتحان
اینکه اردک پخته است یا نه می توانیم یک چنگال را در ران اردک که دیرتر می پزد
فرو کنیم و نرم بودن آن را امتحان نماییم. این غذا را می توان با برنج یا نان سرو کرد...


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, | 8:4 | نویسنده : مهدیزاده |

روستای کلایه با قدمت تاریخی چند هزار ساله یکی از روستاهای توابع شهرستان رودبار زیتون می باشد که در بخش رحمت آباد شهرستان واقع شده است. زبان مردم آن کردی کرمانج می باشد که با کردی قوچان خراسان از یک ریشه می باشند.شغل اصلی مردم آن کشاورزی و دامداری می باشد.فاصله این روستا با برخی از شهرهای اطراف بدین شرح می باشد: با شهر توتکابن ۵کیلومتر با شهر رستم آباد ۶ کیلومتر با مرکز شهرستان (رودبار) در حدود ۱۶ کیلومتر و با شهر رشت که مرکز استان می باشد ۶۰ کیلومتر.دیگر روستاهای نزدیک به آن را می توان روستای کیابادـکیابادتخت ـنصفی ـ خاصکول ـو روستای پره را نام برد.همچنین این روستا با تپه معروف و باستانی مارلیک(محل کشف جام مارلیک و بقایای تمدن قوم مارد) که یکی از ۵ تپه مهم باستانی کشور ایران می باشد و در زبان محلی و عامیانه معروف به چراغعلی تپه می باشد در حدود یک کیلومتر فاصله دارد.
روستای کلایه تقریبا نیمه کوهستانی بوده و از سمت بالای آن مشرف به جنگل انبوه می باشد.در وسط جنگل رودخانه ای به نام کهن رود که از بهم پیوستن ده ها چشمه تشکیل شده است و دارای آبی خنگ وگوارا که قابل شرب می باشد در جریان است.کهن رود را در اصطلاح محلی و عامیانه کوری می خوانند.در بالا ی روستا و ضلع شرقی آن یک استخر طبیعی بسیار بزرگ وجود داردکه دارای قدمتی بسیار قدیمی بوده ودارای ماهیهای گوناگو
ن می باشد.این استخر در فصل بهار و تابستان محل شنا و تفریح بچه هاست.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, | 8:9 | نویسنده : مهدیزاده |

 

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 15 آذر 1393برچسب:, | 18:24 | نویسنده : مهدیزاده |

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 15 آذر 1393برچسب:, | 18:11 | نویسنده : مهدیزاده |

 

خوراک ماهی و قارچ

 

 

مواد لازم: گوشت ماهی، قارچ و پیاز

 

ادویه ها: فلفل سیاه،نمک و سس سویا

 

دستور پخت:

 

1. گوشت ماهی را خرد کنید.

 

 

2. مقداری روغن در قابلمه بریزید و گوشت ماهی خرد شده را تفت دهید.

 

 

3. هنگامی که گوشت ماهی طلایی رنگ شد، آن را در ظرفی کنار بگذارید.

 

 

4. برای تهیه سس مقداری سس سویا، فلفل سیاه، نمک  را در یک کاسه ریخته و مخلوط کنید.

 

5. با کمی روغن پیاز را سرخ کنید.

 

 

6. قارچ را به پیاز اضافه کرده و کمی سرخ کنید.

 

 

7. سس آماده شده را روی پیاز و قارچ بریزید.

 

 

8. گوشت ماهی سرخ شده را نیز اضافه کرده و کمی زیر و رو کنید.

 

غذا آماده است.

به همین سادگی نوش جان


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 13 آذر 1393برچسب:, | 18:12 | نویسنده : مهدیزاده |

 جنگل دیلمان این جنگل از قدیمی‌ترین جنگل‌های ایران است که با گونه‌های گیاهی و جانوری نادر، یکی از منحصر به فردترین زیست‌بوم‌های ایران محسوب می‌شود.به دلیل این که در اغلب مواقع فضای این جنگل را اقیانوسی از ابر فراگرفته به این نام مشهور است و به باور بسیاری از گردشگران یکی از زیباترین چشم‌اندازهای طبیعت ایران محسوب می‌شود.
 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 10:53 | نویسنده : مهدیزاده |

آش شله قلمکار

یکی از معروف ترین نوع از انواع آش‌های ایرانی است. در طبخ این نوع آش از سبزیجات معطر و مخصوص آش نظیر: تره، جعفری، گشنیز، اسفناج و حبوبات نظیر نخود، لوبیا، عدس، برنج، پیاز و همچنین گوشت سردست بی استخوان، زردچوبه و روغن استفاده می‌شود . این آش با نعناع داغ تزیین و مصرف می‌شود.

 

 

 

مواد لازم برای آش شله قلمکار:

سبزی آش خرد کرده                3 الی 5‌ کاسه ماست خوری

گوشت خورشتی                      یک فنجان سر پر

لوبیا قرمز یا سفید                     دو قاشق

عدس                                       چهار قاشق

ماش                                        دو قاشق

بلغور گندم                                دو قاشق

آرد برنج                                    دو قاشق

روغن                                        یک فنجان

نعنا                                           یک قاشق برای تهیه نعنا داغ

کشک                                      صد گرم

برنج                                         دو قاشق

بلغور جو                                   سه قاشق

پیاز متوسط                               دو عدد

با این مقدار مواد لازم حدوداً به اندازه 10 کاسه ماست خوری از ”‌آش شله قلمکار“ خواهیم داشت.

سبزی آش خرد کرده:3 الی 5‌ کاسه ماست خوری (جمعا معادل 300 الی 500 گرم)، گوشت خورشتی یک فنجان سر پر (معادل 200 گرم)

آش شله قلمکارآش شله قلمکار

لوبیا قرمز یا سفید دو قاشق (جمعا معادل 40 گرم)، عدس چهار قاشق (معادل 80 گرم)

آش شله قلمکارآش شله قلمکار

ماش دو قاشق (جمعا معادل 40گرم)، بلغور گندم دو قاشق(معادل 40 گرم)

آش شله قلمکارآش شله قلمکار

آرد برنج دو قاشق(جمعا معادل 30گرم)، روغن یک فنجان(معادل صد گرم)

آش شله قلمکارآش شله قلمکار

نعنا یک قاشق برای تهیه نعنا داغ، کشک شش قاشق غذاخوری(معادل صد گرم)

آش شله قلمکارآش شله قلمکار

برنج دو قاشق(جمعا معادل 30 گرم)، بلغور جو سه قاشق (جمعا معادل 60گرم)

آش شله قلمکارآش شله قلمکار

پیاز متوسط دو عدد (معادل 200 گرم)

آش شله قلمکار

طرز تهیه آش شله قلمکار

حبوبات و گوشت را در یک قابلمه ریخته، می شوییم. سپس نمک، فلفل، زردچوبه و آب اضافه کرده (در صورت دلخواه به جای آب می توان آب قلم اضافه کرد که آش خوشمزه تر می شود) تا حدود 10 الی 12 ساعت بپزد و جوش بخورد و لعاب بیاندازد.

آش شله قلمکار

گوشت پخته شده را درآورده، با گوشتکوب می کوبیم تا گوشت ها ریش ریش شوند.

آش شله قلمکار

گوشت کوبیده شده، دو قاشق آرد برنج (آرد برنج را در یک لیوان آب سرد حل کرده، سپس اضافه می کنیم) و سه الی پنج کاسه ماست خوری سبزی آش خرد شده را اضافه کرده، می گذاریم دو ساعت دیگر بپزد تا آش جا بیفتد. در حین پخت، اگر نیاز بود، آب به آن اضافه می کنیم و هر 10 دقیقه یک بار آن را هم می زنیم.

آش شله قلمکار

دو عدد پیاز خرد شده را در یک فنجان روغن داغ شده می ریزیم تا پیاز داغ با شعله زیاد سرخ و برشته شود (به پیاز داغ کمی زردچوبه اضافه می کنیم). بعد از سرخ شدن، سریع پیاز داغ را در یک آبکش ریخته تا روغن آن جدا شود. پیاز داغ بدون روغن را در ماهیتابه برگردانده و آن را پهن می کنیم تا پیاز داغ خشک و برشته شود و در روغن باقیمانده از پیاز داغ، دو قاشق نعناع آسیاب شده می ریزیم تا نعناع داغ درست شود.

آش شله قلمکار

آش شله قلمکار را در ظرف می کشیم. می توان آن را با کمی پیازداغ، کشک و زعفران آب کرده تزئین کرد تا آماده پذیرایی شود.

نوش جان

آش شله قلمکار

مقدار کالری موجود در یک کاسه ماست خوری آش، بدون کشک، نعناع داغ و پیاز داغ حدودا 175 کالری می باشد.

آش شله قلمکار

مقدار کالری موجود در یک کاسه ماست خوری آش 310 کیلو کالری می باشد.

آش شله قلمکار
 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 9:37 | نویسنده : مهدیزاده |

 

امروز یه موزیک زیبا از ناصر مسعودی شنیدم،که بسیار دلنشین بود.

 

دنبال ترانش گشتم و پیدا نکردم جایی،اینه که تصمیم گرفتم خودم ترانش رو بنویسم و به فارسی برگردونمش.

(نم نم باران (ناصر مسعودی)

دانلود کنید

 

 نم نم باران بوارسته دیشب دانه دانه       (دیشب نم نم بارون میبارید)

 می گلنارِ وعده بده بو بیه امی خانه        ( گلنار من ،قول داده بود که بیاد پیشم)

 هی رایا فاندرستم ،چوومَ به در دبستم   ( همش چشم به راه بودم،چشام به در بود)

 اینتیظاری بَکِشِم،آخَر گلنارَ نیدم              ( کلی منتظر موندم،آخرشم گلنار رو ندیدم)

 می چووم سیفیدا بوسته ، وارش می سر فو وسته تکه تکه دانه

(چشام به راه سفید شد،زیر بارون خیسِ خیس شدم)

 

 تی وسی گرفتارَ بوم ، جِ زندگی آوارَ بوم ،بیه بیشیم بخانه

(گرفتار تو شدم ، زندگیم به هم ریخته ، بیا پیش من  یا بیا خونه من )

 

 اوی گُل آفتاب تِرِ میرم، گلنار چومان اسیرم    

 (طلوع افتاب برات میمیرم،اسیر چشمای گنارمم)

 

 وارش بوگو دِ نباره ، تا بیه بیرون می ستاره

 

(به بارون بگو دیگه نباره، تا ستاره من بیرون بیاد)

 

 ای شب ای دسته گُل چیناما ،می گلنارَ مویا زنما

 

(یه شب یه دسته گل میچینم ، میزنم به موهای گلنارم)

 باز امِ خانه وَر نیشینم ،من گُل پامچال ترِ چینم

 

(بازم کنار خونمون میشینم، واست گل پامچال میچینم)

 

 دِ نیگیر بهانه، دِ نیگیر بهانه

(دیگه بهونه نگیر ، دیگه بهونه نگیر)

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, | 9:33 | نویسنده : مهدیزاده |

افسران - آهنگ میرزا کوچیک خان از مرحوم فریدون پوررضا

آهای بوسوخته دیلان (آهای دلسوختگان)
آهای ناجه به دیلان (آهای آرزو به دل ها)
خدا پرستان!
داره به دستان! (کشاورزان داس به دست)
جوانان! پیران! گیلانه شیران!
ویریزید ، ویریزید (برخیزید، برخیزید)
شیمی جانه قوربان (فدای جان شما)
میرزا کوچی خان

سورخه جنگل جه خونا آتش (جنگل سرخ رنگ شد از خون و آتش)
باره به دشتان، گولوله وارش (به دشت ها، باران گلوله می بارد)
اگه ایتا مرده، هیزارتا نامرده (اگر یک مرد باشد، دربرابرش هزار نامرد است)
جنگله دیل پوره شیمی صدا توره (دل جنگل هم برای طنین صدای شما تنگ است)
ویریزید دونیا بکنید، دیل به دریا بزنید (برخیزید، دل از دنیا بکنید و دل به دریا بزنید)
ویریزید ، ویریزید (برخیزید، برخیزید)
شیمی جانه قوربان (فدای جان شما)
میرزا کوچی خان

می تن پوره زخمه، می دیل پوره درده (تن من پر از زخم و دلم پر از درد است)
هوا چه بورانه، گیلان چقد سرده (هوا بورانی و سوزناک است، گیلان چقدر سرد شده است!)
غوصه دارم بار بار (غصه های بسیاری دارم)
وارش باره زار زار (آسمان، زار زار گریه می بارد)

جنگله دیل پوره غمه، را دکفید (دل جنگل پر از غم است، راه بیافتید)
تنها به میدان درمه من، را دکفید (من به تنهایی در میدان هستم، راه بیافتید)
عشقه تماشا نوکونید (فقط عشق خود را تماشا نکنید)
غیرته حاشا نوکونید (غیرت خود را حاشا نکنید)

ویریزید ، ویریزید (برخیزید، برخیزید)
شیمی جانه قوربان، میرزا کوچی خان (فدای جان شما، ای میرزا کوچک خان)


افسران - رهبر معظم انقلاب: میرزا یک واحد مینیاتوری از جمهوری اسلامی را بنیان گذاشت

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 10 آذر 1393برچسب:, | 9:38 | نویسنده : مهدیزاده |

میرزا یونس، فرزند میرزا بزرگ، که بعدها مشهور به میرزاکوچک خان جنگلی شد، اهل رشت، در سال ۱۲۹۸ هجری قمری در محلة استاد سرای رشت و در خانواده ای متوسط الحال چشم به جهان گشود و تحصیلات مقدماتی را در رشت، مدرسه علمیه حاج حسن (صالح آباد) گذراند.

بعد از چندی در جرگه طلاب مدرسه جامع وارد شد که از لحاظ تعلیمات  دینی در سطحی بالاتر قرار داشت. میرزاکوچک خان در خلال تحصیل مقدمات فقه و اصول در مخالفت با نارواییها بی پروا بود به همین سبب احترام سایر طلاب را به خود جلب کرد. در قیام آزادیخواهان رشت علیه پیمان شکنی محمد علی شاه  (۱۳۲۶ ه.ق) در صف مشروطه طلبان جای گرفت و با آنان در تحصن شهبندری عثمانی (کنسولگری عثمانی) شرکت جست و هر سحرگاه با صدای تکبیر خود متحصّنان را به ادای نماز فرا می‌خواند (تکبیر او و نماز متحصنان پاسخی بود به تبلیغات دولتیان که آزادیخواهان را بابی معرفی می‌کردند) در واقعه تعرض مسلحانه مشروطه‌خواهان رشت علیه قوای مستبدان (۱۶ محرم ۱۳۲۷ هـ ق) جزء همکاران مؤثر بود و انجمنی به نام وفا را تشکیل داده بود و اداره می‌کرد. هنگام بسیج قوای ملی رشت برای تصرف پایتخت، میرزا عنوان فرماندهی یک دسته از جنگاوران را در دوشنبه بازار سنگر بر عهده گرفت، در آنجا سخت بیمار و بستری شد و دسته جنگاورانش تحت ابوابجمعی یپرم خان ارمنی درآمد که به سوی قزوین حرکت کردند. کوچک‌خان پس از مداوا به مجاهدان پیوست و در فتح تهران شرکت جست در شورش‌ شاهسونان همراه یپرم خان و سردار سعد به کمک مجاهدان آذربایجان رفت، هنگامی که شاه مخلوع (محمدعلی) عمال خود را به قصد تصرف ترکمن صحرا به آن منطقه (به دستیاری بیگانه) گسیل داشت، کوچک خان داوطلبانه به قوای دولت مشروطه ایران پیوست و به جبهه رفت. در جریان جنگ بر اثر تیری که زیر شانه‌اش نشسته بود از پای افتاد و اسیر شد که به روسیه منتقلش کردند. اما او پس از معالجه خود را به رشت رسانید.

در جریان تعرض قوای روس به آذربایجان و گیلان «به بهانه مخالفت شوستر مستشار مالی آمریکایی» و قتل و اسارت و حبس استقلال طلبان و مدافعان ایرانی (۳۰ـ ۱۳۲۹هـ . ق) و هم زمان با اعدام عبدالعزیز شریعتمداری تالش، یوسف خان جوبنه‌ای، صالح‌خان مژدهی، کاظم علی روستا در رشدت و مقارن انجمن ایالتی گیلان و حبس و تبعید اعضاء انجمن و جمعی دیگر به قفقاز کوچک‌خان به فرمان اجنبی از اقامت در زادگاه خود محروم و به تهران رفت و مقیم شد  مجدداً به تکمیل تحصیل پرداخت.

سه سال بعد، جنگ بین‌الملل اول در گرفت و به سال (۱۳۳۳ ه ق) روس‏ها از شمال و انگلیسی ها از جنوب، با قوای انبوه به ایران تاختند و بیطرفی اعلام شده کشور را نقض کردند.

کوچک خان با گروه استقلال طلبان و مدافعان که در هر طبقه از بالا و پائین یافت می‌شدند هم داستان شده بدواً با سالار فاتح معروف به دیوسالار به کجور رفت که در آن ناحیه پایگاهی دفاعی به وجود آورند. چون جریان را مساعد نیافت از دیو سالار جدا شد و به رشت رفت و از رشت پس از ملاقات پنهانی با بعضی یاران موافق به (خراط محله) تولم حرکت کرده و در جنگل آن ناحیه نهضت جنگل را پایه گذاری کرد. از آن تاریخ تا سال ۱۳۳۸ ه ق (۱۲۹۸ ش) مدام با قوای روسیه تزاری و پس از آن با قوای انکلیسی که بعد از انقلاب روسیه در پناه لشکریان ژنرال پیچیرا خوف روسی خود را به گیلان و از گیلان به باکو رسانده بودند در حالت جنگ دفاعی و تعرضی بود. در عین حال به احداث راههای ارتباطی و تشکیل دبستانها در نقاط مختلف فومنات و تأسیس مدرسه نظام در گوراب زرمخ و ایجاد کارگاههای پارچه‌بافی برای تأمین نیازمندیهای سرابازان و اموری از این قبیل اشتغال داشت.

به سال ۱۳۳۸ که قوای بولشویک به کمک کشتی های جنگی بندر انزلی را زیر آتش گرفت و قوای انگلیسی مقیم انزلی و رشت مهمات خود را به جا گذاشته و بدون کمترین مقاومت عقب نشینی کرده و شهر را به مهمانان ناخوانده سپردند میرزا کوچک خان با تازه واردان که مدعی یاری ملل استعمار زده بودند از در سازش درآمد. پیش از آن که بولشویکان بر اوضاع و احوال مستولی شوند زمام کار را در گیلان به دست گرفت و مرکز کار خود را به رشت منتقل کرد.

سازش و همکاری مزبور بر اثر برخورد عقاید سیاسی و نظرات فلسفی و پاره‌ای وسوسه‌های چندان نپایید. جناح افراطی با اقدام به کودتایی به نام (کودتای سرخ) حکومت را به دست گرفت و کوچک خان و طرفداران عقیده وی به جنگل فومن واپس کشیدند و متعاقب آن برخوردهای مسلحانه‌ای بین وی و جناح سرخ پیش آمد که گاهگاه با پادرمیانی مصلحان از حدت ظاهری آن کاسته می‌شد.

به سال ۱۳۴۰ هـ ق ۱۲۹۹ شمسی بعد از ایجاد روابط دوستانه بین دولت های ایران و شوروی و شناسایی حکومت شوروی از جانب دولت وقت ایران عوامل انقلاب سرخ و همدستان ایرانی آن مانند احسان الله خان و دیگران مناطق اشغالی خود را تخلیه و در حمایت شورویان به قفقاز عقب کشیدند و زمینه مذاکره بین دولت و کوچک خان فراهم شد که در خلال آن بر اثر بروز حوادثی که از اختیار هر دو طرف خارج بود سوء تفاهم و در نتیجه آن برخوردهایی صورت گرفت. میرزا کوچک خان که در این اوقات آمیرزا و جنگلی و سردار جنگل خوانده می‌شد در خانقاه شب هنگام دچار بوران زدگی برف و کولاک شد که پیکرش را در زیر انبوهی برف یافتند. با شهادت وی به روز دوشنبه یازدهم آذر ۱۳۰۰ هجری خورشیدی (سوم ربیع الثانی ۱۳۴۰ ق) نهضت جنگل به نقطه پایان خود رسید.

جسد کوچک خان در گیلوان با مراقبت احترام آمیز آقا سید نصرالله گیلوانی به خاک سپرده شد. در گیلوان جسد کوچک خان به دست افراد سالار شجاع برادر سردار مقتدر طالشی افتاد.

یکی از آنان سر وی را جدا کرد که به نشانه پایان روزگار او به تهران منتقل و به سردار سپه ارائه گردید. در نهایت سرش در گورستان حسن‌آباد تهران در نقطه نامعلومی دفن شد که بعداً از جانب یاران جنگلی محل دفن شناسایی شد چند سال پس از این واقعه که گورستان حسن‌آباد شبانه‌ زیر و رو می‌شد تا مؤسسات آتش‌نشانی را در آنجا مستقر شود، سر کوچک خان به وسیله آزادیخواهان که در لباس کارگران شب درآمده بودند ربوده شد و به وسیلة میرزاخان سیگاری به رشت انتقال یافت و در اختیار کربلایی کاس آقا (حسام) معروف به خیاط که از وفاداران به آزادی بود، قرار گرفت که در جلسه‌ای شبانه مورد شناسایی و تأیید یاران جنگلی حاضر قرار گرفت سپس در ایوان مرقد سلیمان داراب به امانت سپرده شد. به سال ۱۳۲۱ خورشیدی جسد کوچک خان بنا به وصیتی که کرده بود پس از تحصیل فتوا از مجتهدان زمان از گیلوان به رشت انتقال یافت و بر زیر تپه‌ای مقابل بقعه سلیمان داراب به خاک سپرده شد بعداً بر آن بارگاهی ساخته شد.

کوچک جنگلی مردی قوی‌بنیه، زورمند، بلند قامت و چهار شانه بود. چشمانی زاغ و مویی گندم‌گون داشت.
همیشه خندان به نظر می‌رسید. در بیان خوش لهجه و مثل اینکه دارای قوه‌ی مغناطیسی است و می‌توانست مخالفین خود را اغلب با سخن تسخیر نماید.
شخصی سلیم و ...بردبار و کم‌گو و پرطاقت و مخصوصا در شنیدن و گوش دادن حرف‌های دیگران حوصله‌ی زیادی از خود نشان می‌داد. در عفت و پاکدامنی با آن شغل و مقامی که داشت، می‌توان گفت در عصر خود ممتاز بود.
 
نسبت به مال و هستی به کلی بی‌اعتنا و برای امرار معاش بیش از همراهان از صندوق جمعیت استفاده نمی‌نمود و اگر وقتی اضافه وجهی به او می‌رسید، آن را به مصرف رفقا و ضعفا و بیچارگان می‌رسانید.
نسبت به عامه‌ی همراهان مهربان و متواضع و در حوادث چه به نفع و چه به ضرر، هیچ‌وقت منقلب نمی‌گردید. دنبال انتقام نبود. حتی کسانی که نسبت به شخص او سوءقصد داشتند وقتی دستگیر می‌شدند، به مجازات آنان رضایت نمی‌داد. بلکه دیده شد که چند نفر از اینگونه اشخاص را جزو دسته‌ی شخصی با خود نگه می‌داشت. در زندگانی خیلی ساده و اغلب مانند کوچکترین افراد زندگی می‌کرد.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 10 آذر 1393برچسب:, | 9:33 | نویسنده : مهدیزاده |

رو به طیران کی خوسم گیلانِ خواباَ دینمه
فوچینم می چوما او کوگا عذاباَ دینمه
می زنای بخواب اَیه مراگه اَ غریبه جا
کله پیش آخرئی روز تی مرگه خواباَ دینمه
اَمی همساده چاکود عمارتِ سه مرتبه
مردمِ خانه ولی من تی قوراباَ دینمه
تی کولا پَشم ناره خنده دآره تی مشتگی
کرتاکرت هچین تی او کفشِ بخواباَ دینمه
دانمه مورام بزه سگه سرم نی وان بینه
هچینی سنگان سر تی چاقو ساباَ دینمه
بشویی کاغذ فاگیفتی نکودی بارواکونی
تا بگم بازار منم تی چله چاباَ دینمه
اوناگم آخر زنای خوابم مرا دس نکشی؟
می ماده بهم خوره تو لا کیتابا دینمه
ترسمه صفیانی بم اَجورکی شب خواب میان
تی مانستان آدم کلّه خراباَ دینمه
همه خو مردِ مرا گول گیدی گول ئیشتاویدی
من تی او نمکیار بساب بساباَ دینمه
نیشته یی می قبر سر کراَ میره آرده یاری
مورده شور خانه تی او دس آسیاباَ دینمه
می دیلاَ غورصه کونه هچین ئی تا سمان پلان
وختی کی سولاخ سولاخ می پاجوراباَ دینمه
درازه روزاَ دری صحرا مرا محل ننی
ج تووبیشتر می کنار تی عکسه قاباَ دینمه
ئی تا روز خانه تکانی ئی تاروز تی گوشورا
ذله یم بسکی همش تی توندِ تاباَ دینمه
می چوقا چلکه چلانه دودٍکه بویا دهه
تی گولاب شیشه ولی مکّه گولاباَ دینمه
من کرا سیلی مرا می دیمه کا سُرخادرم
در عوض بجوش بآموک تی زرده آباَ دینمه
روزی صدبار نیشینم عیزرائیلهِ نامه فادم
فان درم رایا اَکه اونه جواباَ دینمه
گرمه خوابم .... دو خوانه مرا مسافرخانه چی
ویریزم چفه عرق می رختخواباَ دینمه
دمبدم شیطاناَ لانت کونمه خودایا گم
اَکه پس می نازنین احمدگوراباَ دینمه؟
من کی ماشین نارمه موتورچینَه وراگیرم
فورانید گشتِ جاده شکار گوراباَ دینمه
ج هورام واگردمه شم فتاحی ورجا کَلَرم
گمجِ من رفِ جور اربا دوشاباََ دینمه
فردایی بپائیسم پا کُرسی جور تلارِه سر
دسه دسه بچرا دشتگی گاباَ دینمه
بارِجیر چارودارِ پیش کره مهتاب بشوپس
ماسوله قاطرانِ دهن اَلاباَ دینمه
گردانم می فانوساَ شب قلاکولِ صحرایی
اونه کاهو باغ من کاپیش و راباَ دینمه
رقایب روزهِ ره شم چارباغ قبرستانی پوشت
نان و حلوا تُخس کونم اونه صواباَ دینمه
من کی باور نکونم عومر اگه بفا بداشت
فومنِ آغوزکله آشِخ توراباَ دینمه
وختی شید هوا خوشیِ شهرِبجار حصیرشورا
ماسی و مارُخ و مُمتاز و رُباباَ دینمه
دمبتو ابرِ مانستان می دیلاَ گریه دره
دمبدم می پاجیری روبار آباَ دینمه
یانی به ... زاکی هوا دبه می کلّه ئی تا روز؟
فومنِ سه شنبانه آلبالو آباَ دینمه؟
یانی به ... کتل بنم خورشیدی قاوه خانه پیش؟
شیخالی تاوستانِ ورفه دوشاباَ دینمه؟
پاگوشا سونت کونی هفت شب و گازه فورشان
آخ ئی واردِه دیهاتِ عروسی داباَ دینمه؟
ئی شکم تا بخورم اَساَ تراَ نواستنه
فومنِ حلوا کوچیل می دیله باباَ دینمه؟
طیرانِ خوشکله ناناَ چیلیک زنم درجک پوشت
خیابان کلوخ کلوخ دود کباباَ دینمه
شیونی من کی شبان شکر خودا گوشنه خوسم
پس چی واستی گیلانِ اَچه مَچی خواباَ دینمه؟


خواب آشفته
رو به تهران که می خوابم خواب گیلان را می بینم
چشمم را می بندم و گرفتاری آن سامان را می بینم
همسرم را در شهر غربت خواب می بینم که بمن می گوید
آخر روزی خواب مرگت را کنار آتش خواهم دید
او می گوید همسایه ما آپارتمان سه طبقه ساخته
در عوض در خانه ی مردم من شاهد دروغ تو هستم
می گوید کلاهت پشم ندارد و مشتگی ات خنده دار است
تنها صدای سُرخوردن کفشِ بخوابت را می بینم
او می گوید میدانم چاقوی زنگاربسته ات سرِ سگ را هم نخواهد بُرید
تنها سائیدنش را روی سنگها می بینم
او می گوید رفتی و درس خواندی و نگفتی چیز بفروشی
تا من هم شاهد چاپیدنت در بازار باشم
به او می گویم آخر ای زن در خواب هم مرا راحت نمیگذاری؟
دلم بهم می خورد وقتی تو لا کتاب را می بینم
می ترسم دیوانه شوم اینطور که شب در خوابم
مثل تو آدم کلّه خراب را می بینم
همه با شوهر خود گل می گویند و گُل می شنوند
من فقط سائیدن (گردوی) ترا می بینم (برای فسنجان)
نشسته ای و برای سر قبرم برنج آرد می کنی
در خانه ی مرده شوی آسیاب دستی ترا می بینم
دلم از غصه مثل آبکشی می شود
وقتی که جوراب پای خود را سوراخ سوراخ می بینم
در طول روز در حیاط خانه ای و بمن نگاهی نداری
بیشتر از تو در کنارم قاب عکست را می بینم
یک روز خانه تکانی داری و یک روز شستن کثافت
خسته ام از بسکه تلاش ترا می بینم
لباس پشمی روستائی من چرکین است و بوی دود می دهد
امّا در گلاب پاش تو گلاب مکّه را می بینم
من با سیلی صورتم را سرخ نگاه می دارم
امّا در عوض تو صفرایت بجوش می آید
روزی صدبار می نشینم و برای عزرائیل نامه می نویسم
چشم انتظارم چه وقت جوابش بدستم می رسد
در خواب گرم هستم که مسافرخانه چی صدایم می کند
بر می خیزم رختخوابم غرق در عرق است
هردم به شیطان لعنت می فرستم و به خود می گویم
پس چه وقت احمدگوراب آبادی نازنینم را خواهم دید؟
من که ماشین ندارم روی برترک موتورچی ها سوار می شوم
آنها میرانند در جاده ی گشت آبادی شکارگوراب را می بینم
از همان راه برمی گردم ودر آبادی کلرم بمنزل دوستم فتاحی می روم
و در داخل ظرف گِلی او روی طاقچه اربادوشاب (شیره میوه جنگلی) را می بینم
فرداهم در هال چوبی خانه برصندلی چوبی می ایستم
و چرا کردن گاوهای دشت را تماشا می کنم
در شبهای مهتابی جلوتر از چارودار ...
بخار نفس قاطران ماسوله را نگاه می کنم
فانوسم را در شب صحرای آبادی قلعه گُل می گردانم
تا در باغ کاهو حلزون و آب دزدک را ببینم
در روزی که برای مردگان خیرات خواهند داد به قبرستان چهارباغ (واقع در فومن) خواهم رفت
و نان و حلوا قسمت خواهم کرد تا صوابی دیده باشم
من که باور نمی کنم اگر عمر وفائی داشت به
آبادی (آغورکله ی) فومن نزد آقاشیخ ترا خواهم رفت
در روزهای آفتابی وقتی برای شُستن حصیر به شهرِبجار محله ی فومن میروند
من معصومه ماهرخ و ممتاز و رباب را خواهم دید
دلم چونان ابرگرفته هوای گریه دارد
و هر دم زیرپایم رودخانه ایست
یعنی می شود هوای کودکی روزی بسرم بزند
و من در سه شنبه بازار فومن آب آلبالو ببینم؟
آیا می شود در قهوه خانه خورشیدی بر صندلی
بر صندلی کوچک چوبی تابستان برف و دوشابِ(معجون برف و شیره میوه جنگلی) شیخ علی را میل کنم؟
بی آنکه اکنون طمع کرده باشی ... یک شکم سیر
از حلوای کُنجدی فومن که باب دل من است بخورم؟
مراسمی چون دعوت از عروس و داماد و شب هفت بچه و مراسم بیرون آمدن دندان بچه و ختنه
آه می شود دوباره آداب عروسی روستائیان را ببینم ...؟
در پشت پنجره نان خشک تهران را سق میزنم (می خورم)
در حالیکه نظاره گر انبوه دودکباب در خیابانم
شیون من که شکرخدا شبها گرسنه می خوابم
پس چگونه است که (در تهران) خواب آشفته ی گیلان را می بینم؟


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 10 آذر 1393برچسب:, | 8:45 | نویسنده : مهدیزاده |

رجبالی پیر ابی تو
یه دونه می حرف گوش نودی
گوش بدی می حرفونه
اگه بد گونم ما فوش بدی
تی سجیل هفتاده
تی حرف خوش
فریـــــــــــــــــــاده
تی پسر غلام آقای
بی کــــــاره
تی دتر حاج خانمی
بیـــــماره
چره آواره ببی کل رجبالی چره بیچاره ببی کل رجبالی
بخدا یه دست بد در کاره او بوده تی زاکون بیچاره
تی دل با وعده ها تو خوش نکن
می نصیحت تعبیر فوش نکن
تا شنی دکان سر
تی طالبکار تا اینه
مثل گرگ از پشت سر فترکه تی یخه گینه
تا گونی پول ندانم گونه ا حرفون می کله نشنه
دونی رجبالی چره ؟ اونه نفس جای گرم جی هنه
بخدا یه دست بد در کاره اوبوده تی زاکون بیچاره
نیم جریب بیجار دانی همه نفره وانه
ماتور بیجارکاری نسیه بیجار نشنه
تا تکون خونی رجب پول آب و برق هنه
آب کی خونه ؟ برق کی دانه ؟
اسی خرمنکوب خانه
رجبالی
چه تی مانه ؟
تو فقیری کل رجب
تی کب تی داد تی فریاد کی ایشتونه ؟
بخدا یه دست بد در کاره او بوده تی زاکون بیچاره


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, | 10:22 | نویسنده : مهدیزاده |


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, | 10:10 | نویسنده : مهدیزاده |

این چیست .......در زمان قدیم استفاده میشده

 

این دستگاه فرمخصوص گیلانی ها

 

وسیله ای که با آن دوغ درست میکنند . به زبان گیلکی نییه

اتو ذغالی قدیمی

 


 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 آذر 1393برچسب:, | 11:4 | نویسنده : مهدیزاده |

نوعی پرچین که به زبان گیلکی لوله پرده

 توضیح :در زمان گذشته گیلانیان از این لوله پرده به عنوان حصار خانه ها استفاده میکردن

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 آذر 1393برچسب:, | 10:37 | نویسنده : مهدیزاده |

کــــولــــوشــــکن
ͼ●○○○●ʘ۝ʘ●○○○●ͽ
در زبان گیلکی کولوشکن به مُرغی گفته می شود که جوجه دار شده است و مُرغی که آماده جوجه دارشدن است را مُرغ "کوُلک" یا "کُورک" مینامند.


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 آذر 1393برچسب:, | 10:34 | نویسنده : مهدیزاده |

باز به درخواست بیشماری از خوانندگان امروز با یک خورش گیلانی اومدم.. البته در پست های قبلی هم این غذا را گذاشتم ولی این بار با توضیح کاملتربا من 

همراه شوید با این غذای خوشمزه شمالی.حیف که در کنارش ماهی کولی سرخ

 کرده  و ماهی شور نداشتیم . انگار خیلی جوگیر شدم.نیشخند

 

چشمک

 


 

مواد لازم:

1-سبزی (تره، جعفری، گشنیز،  چوچاق , اسفناج وترشک)تقریبا 400 گرم

2-سیر:                                    ۴حبه

3-تخم مرغ:                             ۲ عدد

4-برنج                                2 تا3 ق س یا ارد برنج 2 ق س


5-آب نارنج      در حدی که خورش ترش شود یا به میزان دلخواه

6-نمک، فلفل، زردچوبه

 

طرز تهیه:

سبزی را بعد از شستن ریز خرد کنید ( در شمال انرا  انگار میسابند)

برنج را خیس کنید(برای لعاب دادن استفاه میشود)

.سیر را اگر میتوانید له کنید و بسابید که به طور  سنتی این کار را میکنندسپس انرادر روغن کمی سرخ کنید و کمی زرچوبه بزنید بعدش سبزی را بهش اضافه میکنید و کمی سرخ میکنید.مقداری کره و روغن به ان اضافه  کنید و بعدبرنج خیس کرده را به ان اضافه کنید .مقداری اب به ان اضافه کنید و بگذارید خورش بپزد و به روغن بیافتد..سعی کنید پخت غذا با حرارت ملایم باشد. به میزانی که دوست دارید آب نارنج به ان اضافه کنید.بعد نوبت اضافه کردن تخم مرغ به غذاست که به 2 صورت میتوانید این کار را انجام دهید 1- تخم مرغ را در یک کاسه هم بزنید و داخل خورش بریزید و در ان را بگذارید تا خودش را بگیرد و یا 2- در ماهی تابه جدا کمی روغن بریزید نمک و زرد چوبه بریزید بعد از یک تفت دادن تخم مرغ هم زده را داخل ان بریزید و تند تند و سریع هم بزنید تا خودش را بگیرد و تکه تکه شود  سپس انرا داخل خورش بریزید و بگذارید یک جوش بزند نمک و فلفل انرا هم اندازه کنید.من خودم روش دوم  را هم در این غذا و هم میرزا قاسمی بیشتر دوست دارم .غذا را در ظرف بریزید و با برنج سفید سرو کنید.ترشی این خورش کاملا دست خود شماست .در شمال این غذا را با ماهی سرخ کرده هم می خورند.

اگر سبزی محلی نداشتید میتوانید از کمی نعناع به جای چوچاق استفاده کنید.به جای برنج میتوانید از ارد برنج که در کمی اب سرد حل شده استفاده کنید و انرا قبل از ریختن اب نارنج کم کم به خورش اضافه کنید و هم بزنید که کاملا حل شود.این خورش به طور سنتی باید بدون اب باشد و کاملا به روغن بیافتد  من کمی ابدار تر برداشتم.


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 آذر 1393برچسب:, | 9:36 | نویسنده : مهدیزاده |


 

 

 

           چره تو پرجفایی

 

 

ایته چندروزه که پیدا نبوستی

 

 

نکونه از امی حرف خستا بوستی

 

 

خودم دیروز بیدیم ایوان گوشه

 

 

رقیبه   تا     بیدیی  مستابوستی

 

 

 

 

 

بیدیم خوری ننام چون باوفایی

 

 

می آشفته دیله تو سر پناهی

 

 

به هرسودوانم اسبه خیاله

 

 

بازم ایه تی ور از بی جیگایی

 

 

 

 

 

نشینی اسبه سر می پوشته سر ماه مانستان

 

 

فرانیم کوهو دشته روزوشب باده مانستان

 

 

واگردم فیندرم تی روی ماهه

 

 

ایم بیرون جه دنیایه خیال خواب مانستان

 

 

 

 

 

بیه تا که دواریم از ا سامان

 

 

تومی دست بگیر مرم تی دامان

 

 

بشیم از ادم و عالم دورابیم

بیه دی ناز نکن می شوخ چشمان


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 آذر 1393برچسب:, | 9:18 | نویسنده : مهدیزاده |


*************

*****************

*************

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 12:51 | نویسنده : مهدیزاده |


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 7 آذر 1393برچسب:, | 10:28 | نویسنده : مهدیزاده |

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 6 آذر 1393برچسب:, | 18:55 | نویسنده : مهدیزاده |

شور خانگی

مواد لازم:

گل کلم و هویج و سیب زمینی ترشی و موسیر تازه و کرفس و پیاز ریز و کلم برگ

سیر و فلفل تند رنگی

ادویه ترشی و تخم گشنیز درسته

سبزی معطر (گشنیز و مرزه و ترخون و نعناع)

آب و نمک و سرکه سفید

طرز تهیه:

پوست سیب زمینی ترشی و هویج و پیاز رو بگیرید. همه رو بشورید و حلقه حلقه کنید و بذارید حسابی خشک بشه. حالا یک تابلوی زیبای نقاشی دارید. فلفل و پیاز رو درسته بذارید. گل کلم رو هم به اندازه دلخواه تکه تکه کنید.

سبزی ها رو هم تمیز کنید. به این شکل که فقط برگها رو نگه دارید و ساقه ها رو دور بریزید. سیرها رو هم پوست بگیرید و با سبزی ها بشورید و بگذارید کمی آبش برود. وقتی بقیه مواد تقریبا خشک شد سبزیها رو هم کنار اونها قرار دهید و بگذارید خشک شود.

برای هر لیوان آب یک قاشق نمک اضافه کنید و بزارید بجوشه. بعضی سایتها می گن گرم گرم آب رو اضافه کنید بعضی می گن سرد. من بین دو تا رو گرفتم و ولرم اضافه کردم. وقتی آب و نمک جوشید و ولرم شد برای هر سه لیوان آب یک لیوان سرکه اضافه کنید. من برای این حجم 12 لیوان آب و 4 لیوان سرکه رو با هم مخلوط کردم. مواد رو با هم مخلوط کرده و در شیشه تمیز و خشک بریزید. مابین آنها ادویه ترشی و تخم گشنیز را بریزید. در آخر کمی سبزی و سیر و ادویه و فلفل بگذارید و آب و سرکه رو اضافه کنید تا رویش رو کاملا بپوشونه.

باید 20 روز تو یه جای خنک بمونه تا برسه! روزهای اول بهش سر بزنید اگه آبش کم شده بود فقط سرکه اضافه کنید. نوش جان

طرز تهیه ترشی هفت بیجار



مواد لازم

بادمجان ۲ کیلو
فلفل قلمی تند ۲ عدد
ادویه ترشی ۱ قاشق غذاخوری
فلفل دلمه ای( سبز، قرمز، زرد و نارنجی) نیم کیلو
نعنا خشک ۱ قاشق غذاخوری
سیر ۱ بوته
گوجه فرنگی نارس ۳۰۰ گرم
آب غوره یا سرکه یک کیلو
نمک ۱ قاشق غذاخوری
سبزی معطر( خرد شده) ۲۵۰ گرم


بادمجان خام را رنده یا ساطوری می کنیم بعد آن را درون یک تنظیف ریخته فشار می دهیم و آبش را می گیریم سپس گوجه فرنگی ها را که بهتر است نیم رس یا نارس باشند به صورت نگینی خرد می کنیم و سبزیهای معطر را هم بسیار ریز می کنیم , هر چه قدر سبزی ریزتر شود طعم و رنگ ترشی بهتر خواهد شد

سیر را رنده کرده و فلفل تند را خرد یا چرخ می کنیم همچنین فلفل دلمه ای های رنگی را بسیار ریز خرد می کنیم, نعنا خشک، ادویه، نمک و سرکه را با هم مخلوط می کنیم و در ظرف مخصوص ترشی، بادمجان ساطوری شده و گوجه فرنگی های خرد شده, سبزی های خرد شده, سیر, فلفل دلمه ای و فلفل تند را می ریزیم و مخلوط سرکه, نعنا, ادویه و نمک را نیز به آن می افزاییم

اگر یک ماه بماند عالی میشود

طرز تهیه ترشی هفت بیجار

 

طرز تهیه ترشی کلم قرمز



مواد لازم

کلم قرمز
سرکه
نمک
فلفل
ادویه

همه به مقدارلازم وبستگی به ضاعقه دارد

طرز تهیه ترشی کلم قرمز



ابتدا کلم قرمز را خورد کرده و به قطعات دلخواه و بریزید توی یک ظرف پلاستیکی سپس نمک وفلفل وادویه را به سرکه اضافه کنید و حسابی هم بزنید تا خوب قاطی شود سپس سرکه ای که مواد را بهش اضافه کرده اید را بریزید روی کلم خوردشده و بعد درب ظرف را محکم ببندید و در جای مناسبی بگذارید تا بماند

حدود یک هفته طول میکشد تا ترشی جا بیفتد بعدازحدودیک هفته میتوانید درظرف رابازکنید و ترشی را در ظرف مناسب ریخته و سرو کنید. معمولا ترشی کلم قرمز همراه با انواع کباب و برنج سرو میشود. امیدوارم لذت ببرید

طرز تهیه ترشی کلم قرمز

 

طرز تهیه ترشی لیته


مواد لازم

بادمجان يك كيلو
سبزي معطر پاك كرده نيم كيلو
فلفل دلمه ي سبز يك عدد
فلفل دلمه ي قرمز يك عدد
سير رنده شده يك قاشق سوپ خوري
فلفل سبز 50 گرم
هويج 3 عدد
كلم پيچ سفيد 250 گرم
سركه يك كيلو
ادويه ي ترشي يك قاشق سوپ خوري
نعناي خشك يك قاشق غذاخوري
پونه ي خشك يك قاشق غذاخوري
زرد چوبه يك قاشق مرباخوري


طرز تهيه ترشی لیته



- سبزي معطر شامل مرزه، ترخون، گشنيز، جعفري، نعنا و ... است كه آنها را كاملاً خرد مي كنيم - بادمجان را همراه پوست با يك ليوان سركه در يك ليوان آب مي پزيم. سپس در صافي مي ريزيم تا آب اضافي آن خارج شود در ضمن سير و بادمجان را با هم چرخ مي كنيم

كلم، هويج، فلفل دلمه اي سبز، فلفل دلمه اي قرمز و فلفل سبز تند را به طور كامل خرد كرده، به بادمجان و سير اضافه مي كنيم. در صورتي كه فلفل سبز مصرفي خيلي تند بود، مقدار آن را كمتر كنيد

بعد سبزي معطر، ادويه ي ترشي، نمك، زردچوبه، نعنا و پونه ي خشك را تركيب كرده و به مواد قبلي مي افزاييم

سپس سركه را به همه ي مواد بالا اضافه كرده و مرتب هم مي زنيم. حالا ترشي آماده است

 

طرز تهيه ترشی لیته





برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 6 آذر 1393برچسب:, | 17:47 | نویسنده : مهدیزاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • اریک صدا